محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

...مادرانه هایم برایت

سفر ارومیه3

 سلام دوستای خوبم... این بار با خوندن یه کار خطرناک و حرف جالب محمد صادق بفرمایید صفحه ی بعد: چن شب قبل بود که دیدم محمد صادق انگشت به چشم اومده پیشم و میگه: مامان. خوشششید.خوشششید(!!!!!!)  تا نگاه کردم 2زاریم افتاد که بببببببببببببببببببببببببله! آقا انگشتش و محکم توو چشمش فرو کرده و خورشید خانوم و دیده(!!!!!!!!!!!!!!!!) شما تاحالا انگشتتون و محکم گوشه ی چشمتون بردین؟؟؟ اگه این کارو نکردین بهتون تبریک میگم ... و البته  توصیه می کنم که هیچ وقت این کارو نکنین!! عواقب این کار هم متوجه خودتان خواهد بود! با تشکر....          بفرمایید صفحه ی بعد... ا...
8 آبان 1391

گزارش سفر ارومیه 2

این روزای محمد صادقم پر از انرژی و فعالیته!!! یا داره با خاله جونش بن بن بن کار می کنن! (وقتی خاله جونش باهاش بن بن بن کار میکنه! دیگه حواسش هیچ جا نیس! با تموم ذوق کارتهارو به خاله جونش نشون میده و اسمشون و میگه!)                                 *************************************   یا روو وایت برد پنگوونی (به قول خودش پنگوون.تی!!!!!)نقاشی می کشه!              &nbs...
3 آبان 1391

گزارش سفر ارومیه

  سلام دوستای خوبم! خوبین؟  روزای خوش پاییزیتون بخیر! من که تازه فهمیدم پاییز اومده! چرااا؟  بفرمایید توو خدمتتون عرض می کنم!   منم  مثل خیلی از دوستای خوب بندریم توو تابستون به سر می بردم! اون روزی که پرواز داشتیم سمت تبریز! با محمد صادقم درگیر بودم ! که چی؟ نمی خوام مامان! نمی پوشم!     این لباس گرمههههه! آخه شما بگین! این لباس گرمه؟               و ما سفرمون و شروع کردیم.......... ولی ...
1 آبان 1391

بنویس محمد صـــــــــــــــــــــــــادق

طبق قولی که داده بودم! دیروز یه ورق دادم به محمد صادقم و گفتم: مامانی!بنویس محمد صادق و در حالیکه   این  و می نوشت بلند می خوند: م.م صـــــــــــــــــــــــــادق!   بعدشم بچم دیگه جو گیر شده بود و شروع کرد به نقاشی کشیدن!!! م.ص:  مامان. این آبشاره! من: آفففریـــــــــــــــــــــــــن! خوووووووووووب؟ م.ص: مامان.ببین.ببین(تیککه کلامای این روزاش!!!) این ماهیه!!!! من: قربون استعدادت برم من...   ترشی نخوری یه چیزی میشی  مـــــــــــــــــــــــــادر!!!!!   ...
14 مهر 1391

داغه داغه ! ب پپپپا نسوزی!

سلام دوستای خوبم... روزای قشنگ پاییزیتون به خوشی! ممنون بابت نظرای قشنگتون توو پست تولد! یه مدت نه انگیزه داشتم!نه سوژه ی مورد نظر و پیدا کرده بودم! فعلا با این پست کوتاه و داغ مارو همراهی بفرمایید!                       پ.ن 1: فقط داغه دغه دوستان(!) نسوزین! پ.ن 2: بابت رمزی کردن پست پیش احساس می کنم که واسه خیلیا سوال برانگیز و احیانا سوئ تفاهمی شده! منظورم ازین کار عمرا و عمرا زیاد کردن کامنت ها نبوده! یا فکر کنین به زور می خوام کسی کامنت بذاره! نه! چون اگه کسی دوس نداشته باشه حتی رم...
12 مهر 1391

ما خدارو داریم..........غم نداریم............ترس نداریم!

سلام به همه ی دوستای خوبم... هر کاری کردم نتونستم خاموش بمونم و چیزی نگم.... باید ناراحتیه خودم و ابراز می کردم تا همه بدونن ما مسلمون بی رگ نیستیم!     حتی  اگه توو وبلاگ کودکانه باشه!!! دشمنای اسلام وقتی که ببینن که در مورد مسلمونا و اعتقاداتشون هر چی بخوان بگن و مسلمونام هیچ چی نمی گن جسورتر میشن!!! ولی کور خوندن! ما همه مسلمونیم...   خدامون یکیه......پیامبرمون یکیه.... اعتقاداتمون یکیه!!   اینا همه خط قرمز ماست! هر کسی توو زندگیش خط قرمزهای زیادی داره که بقیه رو متوجه می کنه که کسی پاش و از ون خط قرمزها فراتر نذاره!! یکی از مهمترین خط قرمز زندگیه مام مقدساتمونه! یعنی واقعا غر...
4 مهر 1391

تـــــــــــــــولد تـــــــــــــــولد تـــــــــــــــولدت مبارک ...

****سلاااااااااااااام به دوستای خوبم... بالاخره یه تولد کوچولو و خودمونی تونستیم واسه محمد صادقم بگیریم... شمام بفرمایید...                                          فقط :   پست پایینی رمز داره !  نمی دونم به چه دلیل(!) ولی دوستای خاموش خیلی زیاد شدن!!! دوستان روشن باشین! لطفااااااااااااا هر کی رمز خواست خبر بده!!          با یه دنیا عکس ت...
31 شهريور 1391

روز شمار تولد...

                             ***روز شمار تولد...***      ٣.........٢..........١....... بالاخره محمد صادقم متولد شد!!!! چه حس قشنگیه که پدر و مادر رشد بچه شون و می بینن!!! چقدر زود گذشت این ٢ سال.... محمد صادقم... روزی که به دنیا اومدی شادترین روز زندگیه مشترک من و بابا بود!!!            روزی که گفتی: ماما و بابا   قند توو دلمون آب شد... وقتی راه افتادی خیلی هیجانی بودیم و خوشحال ازین که ...
27 شهريور 1391

سفرنامه مشهد ( گردش - دیدار با دوست وبلاگی!)

                                  سلام به همگی! اینم قسمت دوم سفرنامه ی مشهد  با کلی تاخیر!... بفرمایید توو خواهش می کنم! یکی از دوستای همسری مشهد زندگی می کنه! یه روز همراه خونواده ی ایشون رفتیم طرقبه! جاتونم سبـــــــــــــــــــــز خیلی خوش گذشت!         فرداش گفتیم محمد صادق و یه سر ببریم باغ وحش تا از نزدیک حیوونارو ببینه و هم ذوق کنه و هم بیشتر ملموس باشه واسش!! **اینقد این پسری ذوق زده بود که نتونست...
21 شهريور 1391