محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

...مادرانه هایم برایت

جریان عکس و گوشی مامان!

1392/2/4 17:51
نویسنده : زهرا (✿◠‿◠)
883 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسرک عزیزم...

بین "هزاران" دیروز و  "میلیون ها"  فردا...

فقط  "یک"  امروز وجود دارد!

آن را از دست مده...

                          **********************************

عکاسی از محمد صادق به روایت تصویر...

قبل از اومدن خاله زُخله (خاله زهره - به زبون ببخی!)نیشخند

 

 *خیلی وخ بود وا نمیستاد ازش عکس بگیرم!

منم دیدم الان خوش اخلاقه(!) از ترفند بده بستونی استفاده کردم!!!نیشخند

من: مامانی.....عسلم......چن تا لبخند و ژست به مامان بده.........گوشــــــــــــــــــــــــیم و بدم! از خود راضی

 و فلفل نمکـــی:

 

 

 م.ص: مامان . خــالا بده.......گوشی بده......بده دیگــــــــــــــــه!!!!! منتظر

من: بفرما عسلم...  ولی زود بدیاااااا...  

هر چند.....(زهی خیال باطل!!!نیشخند)

 

 م.ص : مامان .  ببین .  عکس میگیرم!!!! مژه

من:    مژه   استرس  استرس

و بعد از کلی گشتن توو منو و پیدا کردن برنامه ها ی مورد علاقه ش...و دیدن عکسا و فیلمها و... و تغییر تم دلخواه و ...

و باز من (اندرون یه مادر دو دل شده!) :استرس ...   خدایا چجوری ازش بگیرم حالا!!! چشم  

 

 * خاله سوسکه(!!!):  قوربون اون ژست پا رو پا گذاشتنت مـــادر!بغل

 

من: خب. بده دیگه مامانی......

 خاله زهره اینا دارن میاناااااا....فرشته

م.ص: نــــــه . می خوام ببینـــــــــــــــــم . اصن نمی خوام . تعجب

 

 

 *مثلا قهر کرده! قهر

 

 و من: طبق معمول ......آخ 

فعلا بیخیالش میشم و دنبال یه روش جدید میگردم که چجوری و کاملا مسالمت آمیز گوشی و ازش بگیرم!!!!!از خود راضی

پ.ن ١: نمی دونم دوربینمون چش شده!

یه مدته که هی زود به زود باطری تموم میکنه!عصبانی

اون لکه های سیاه  -توو عکسا-  دستاورد جدیدشه!سبز

خدا بقیه شو به خیر بگذرونه!

پ.ن 2 : این پست مال 1 اردیبهشته!  امروز یه عکس جامونده رو اضافه کردم!!!!نیشخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

مامان کوروش
2 اردیبهشت 92 0:30
سلام عزیزم در مورد تقویم من پست مامان کیان رو خوندم ولی من اونجوری درست نکردم و نمیدونم چه جوریه من برنامه فتو رو نصب کردم و یه کتاب خریدم به اسم کلید فتو شاپ از سری کتابهای کلید و بعد هم شروع کردم به برش عکس و گذاشتن روی یه زمینه دیگه و هی تمرین کردم و از کسانی که بلد بودن کمک گرفتم اینها رو هم درست کردم و گذاشتم روی تقویم باید فتو رو بلد باشی عزیزم خیلی راحت و شیرینهولی باید قانون اولیه رو بلد باشی یا کتاب تهیه کن یا تو نت سرچ کن حتما میتونی سوالی داشتی بازم بگو عزیزم حتما جواب میدم گلم راحت باش

ممنون از راهنماییت عزیزم...

مامانی درسا
2 اردیبهشت 92 2:43
ای چون فاتحه گوشی رو بخون مامان زهرا گوشی دیگه گوشی نمیشه ای جونم این فسقلی ها همشون موبایل رو خیلی دوس دارن عکساش خیلی خوشگل شده ببوسش


قوربونت برم...
همیشه خوشحال میشم از حضورت...
مامان محمد
2 اردیبهشت 92 13:29
اییییییییییییییییییییی جانم،قربون اون خنده شیرینت خاله ه ه ه ه ه ه ه..خوشمزه من...
زهراجون،وقتی همینجور ازش با وعده و وعید عکس میگیری خوب حالا هم نوبت اطاعت امر دیگه...در واقع چاره ای جز این نداری وگرنه پیش گل پسری بد قول میشیاااااااااااااااااااااااا....


آره....چاره ی دیگه ای هم نداشتم!
هیش وخ دوس ندارم مامان بد قولی باشم!!!!
ولی.........دیگه ول کن معامه نبود که!!!!!!
مامان محمد
2 اردیبهشت 92 13:31
ووووووووووووووی ووووووووووی،پا روی پا گذاشتنشو...زهراجون حالا دیگه با یه مرد طرفی...حواستو جم کن...مامانام مامانای قدیم...


دقیقنااااا...
فرشته! باور کن عین یه مرد با تموم جذبه نشسته بود و هی منو رو این ور و اون ور میکرد!
کاملا هم جدی و حق به جانب که یه وخ من زود نگم بســّه!!!!
خخخخخخخخخخخخخخخ!
مامان محمد
2 اردیبهشت 92 13:36
اوووخ اوووووووووووووووخ،اومدم که بخورمت خاله جون...
قهر کردنشو...خاله جایی بهتر از کنار مبل نبود...زودی میرفتی جایی که دست مامانی بهت نرسه تا هر چی دلت میخواد با گوشی مامانی بازی کنی...
آخه این گوشیا برای بازی کردن آدمو وسوسه میکنه زهراجون...بچه حق داره خوووووووووووووب..


وای! وای ! وای !
خاله فرشته!بدآموزیییییییی!!!
آخه می دونی چیه خاله جون!همیشه هر جا بخوام در برم مامانم زودتر از من اونجاست!!!
تجلیل از یک مادر فِـرض!!!!)
مامان محمد
2 اردیبهشت 92 13:39
زهراجون همچنان دنبال ترفندی باش تا بتونی گوشی رو ازش بگیری...تو میتونی عزیزم...
به نظر من هیچ ترفندی برای بچه ها کارساز نیست،باید دنبال یه راه چاره باشی زهراجونم...
برات تو این کار آرزوی موفقیت میکنم زهرایی...


هـــــِـــــــــــــیع ...
راس میگی............
مامان طه
2 اردیبهشت 92 14:13
زهراجونم بدو بروزما


الان میام عزیزم
سوده مامان ماهان
2 اردیبهشت 92 15:36
به به چه گل پسري بچه هاي اين دوره زمونن ديگه موبايل ابتدايي ترين وسيله بازيشونه الحق هم كه تو همه چيزش واردن




آی گفتـــــــــــــــــــی...

کاملا موافقم!

آخرالزمونه!

چقدم واردن فسقلیــا...
سمیرا مامان اهورا
2 اردیبهشت 92 23:36
هههههههههه زهرا جونی خیلی با مزه نوشتی

الهی فدات بشم ببخ خودم که انقد خوشمزه ای

زهرا جونی مدل گوشیت چیه؟تازه خریدی؟چند؟

تازه نه!
همون موقع ها که دنبالش بودم!
میام پیشت

فریبا
3 اردیبهشت 92 2:36
آخه چی کارش داری زهرا؟؟!!!
ببین چه متفکرانه رفته تو منوهای گوشی


والــــــلا....
فریبا
3 اردیبهشت 92 2:39
در مورد دوربینت هم نمی دونم چی بگم... شاید باطریش دیشرژ شده.. در این صورت باید عوضش کنین

هــی خواهــــــر!!!!

منم همین فکر و می کنم!

باطریش و چن بار عوض کردیم ولی دیگه فکر کنم داره نوبت به خودشم میرسه!!
بیچاره یادگار روزای شیرین عقدمونه!!!
دیگه پیر هم شده!!!
فهیمه مامان سینا
3 اردیبهشت 92 9:21
ای جان ...از دست این فسفلی ها
قهرشو نیگاااااااااااا
تا حالا از نیمرخ عکسشو ندیده بودم ...نیمرخشم خوشمله
من از همون اول بهش گوشیمو ندادم...چون میدونم چه بلاهایی سرش میاره...اگه گوشی بخواد فقط گوشیه باباش(حس اموال عزیزیه مادرانه رو داشتی)!!
حالا چه جوری ازش گرفتی؟؟



اتفاقا خونه ی مام همین طوره فهیمه!
گـــــوشـــــــی بـــابــــــــــا(!!!!!!)بهترین راه حلّ!!!
الانا دیگه هدفــمندش کردیم!
اونم نمیدیم بهش!!!!
خخخخخخخخخخخخخخخ!
فهیمه مامان سینا
3 اردیبهشت 92 9:23

ایناهارو گذاشتم ببینم چه جوری نمایش میده تو کامنتا


خیلی ام عـــــالی (!)
علامه كوچولو
3 اردیبهشت 92 9:33
سلااااااااااااااااام
الاااااااااااااااهي مگه با اين وعده هاي بده بستوني به مرادمون برسيم
*********
يه پيشنهاد خبيثانه:برا گوشيت رمز بذار بعد عكس بگير ببينيم واكنشش چيه


رمز که داره خواهر...
مرادِ ایشون گوشیِ پس از گشایش رمزه(!!!)
مادر کوثر
3 اردیبهشت 92 9:37


عزیزمممممممممممممم

همش خودتون گوشی داشته باشین

خب یه کم هم محمد صادق گوشی داشته باشه

مامانی برو دوربینو عوض کن به بچه چیکار داری؟!



به جون یارو(!) دوربین اگه به بچه ربطی داشته باشه!!!
اون وایسه ازش عکس بگیرم!

ما گله نداریم....
مامان تسنیم
3 اردیبهشت 92 10:05
مثلا قهر کرده هی ببخ ماکه داریم میبینیم میخندی
اااااااااا همون دوربینتون که عکساش خوب بود؟


آره...همون دوربین!
یادگار دوران شیرین عقدمون(!)
هـــِـــــــــــــــیـــع!!!
مــآمــآنــے
3 اردیبهشت 92 11:07

سلام عزیزم خوبی؟!
با گوشیت خیلی حال می کنه

عکسا رو گذاشتم بدو بیا


بله......چجورممممممممممم!
مــآمــآنــے
3 اردیبهشت 92 11:08
چند بار تا بحال سرم گیج رفته، ولی خونه بودم و به خودم رسیدم
اونجا دیگه دست خودم نبود و ولو شدم رو زمین
که همسری بود و به دادم رسید


عزیزممممممممممممممممممم
مــآمــآنــے
3 اردیبهشت 92 11:10
اون قالب و برداشتمش
به جند دلیل
1 اینکه آخرین مطالب نداشت
2 اینکه پایین صفحش شماره نمیخورد که بره صفحه های قبل
و...
انشالله سرم خلوت بشه یه قالب برای وروجکم درست می کنم


منتظر قالب خوشگلش هستم!
مــآمــآنــے
3 اردیبهشت 92 11:11
ما و مامانم اینا یزدیم
ولی خانواده مامانم و فامیلا تهرانن
گیج شدی حسابی


OK
OK
!!!
مامان مانی مسافر کوچولو
3 اردیبهشت 92 11:16
',گوشی قبلی من همین بود مانی ترکوندش


WOOOOOOOOOOOOOOOOOOW!
مراتب تاسف مرا پذیرا باش!
مامان حسنا
3 اردیبهشت 92 11:44
سلام عزیزم ماشالا گل پسرمون چ بزرگی شده شرمنده دیر اومدم اخه دخترم یکم فضول شده


دشمنت شرمنده...
مامان نازننيها
3 اردیبهشت 92 13:31
اي جونم عزيزم چه ژستهايي هم گرفته عسلم


مام پارسا
4 اردیبهشت 92 2:53
ای جووووووووووووووووووونم...ناز خنده هاتو بخورم عسلم
به به چه ژست هایی...حظ بردم


مام پارسا
4 اردیبهشت 92 2:53
منم مثل مامانی قررررررررررررررررربون پا رو پا گذاشتنت میرم جیگررررررررررررررر


زنده باشی خاله زهــــرا
مام پارسا
4 اردیبهشت 92 2:54
اووووووووووووووووف ببین چه قهری ام کرده...خیلی جدی و با صلابت...ایول جیگر خوشم اومد....دیگه واسه خودت یه مرررررررررررررررررد شدی


میبینی تو رو خدا؟؟؟؟؟؟
گوشی ما رو بعدِ کلی ور رفتن نمیده هییییچ! روو هم نمیده!!!
مام پارسا
4 اردیبهشت 92 2:55
زهرایی واسه جیگرم یه اسپند بگیر ...آخه قیافه اش به نسبت پارسال خیلی مردونه تر و بزرگ تر شده....ایشالله دومادش کنی ننه


راس میگییییی؟
چه جالب...
خودمم گاهی بزرگتر شدنش و حس می کنم!
ممنون ننه! ان شاللا دومادی پارسای شما!!!
مام پارسا
4 اردیبهشت 92 2:57
ههههههه چه جالب...دیشب من هم کشف کردم که توی عکسهامون لکه سیاه میفته...فهمیدم مال دوربینه...دقیقاً شبیه لکه های توی عکس شما...احتمالاً دوربین ها هم تاریخ انقضا دارن


خخخخخخخخخخخخ!
این تفاهممون من و مرده!
ان شاللا دوربین دوتامون یـِـی هو!درست شه!!!
مام پارسا
4 اردیبهشت 92 3:00
کلاً عکس گرفتن از این وروجک ها خیلی دشواره...من هم یه ترفندهایی مثل اینکه ببین دوربین ماشین دستشه و داره بازی می کنه..یا دوربین داره خوراکی می خوره رو به کار می برم تا شاید پارسا خان سرشو بالا کنه
ولی قول گوشی رو هیچ وقت بهش نمیدم چون پس گرفتنش کار حضرت فیله..


وای خدا....مردم از خنده!
آره....منــــم ازین کارا زیاد کردم...
دیگه جواب نمیده!!!
زری مامان مهدیار
4 اردیبهشت 92 10:07
زهرا جون فکر کردی با این ترفند بده بستونی پسرمون رو گول زدی؟
حالا گوشیت سالمه؟


گوشیم که سالمه خدارو شکر(مثل اینکه!!!)
ولی دلم می خواست لا اقل 2 تا عکس درست و حسابی ازش بگیرم!!!
که خیلی م موفق نبودم!
مامان سيد محمد سپهر
4 اردیبهشت 92 11:01
بعله بلاخره نوشتم سفرنامه كربلارا.......دوست داشتم زودتر از اين برات بذارمش...اما نمي شد ...اين ور سال بدوبدوهام انگاري بيشتر شده...شايدم قسمت بود امروز مصادف با وفات مادر خوبي ها برات به يادگار بزارم.....


به به!
چه خوب...
الان میام پیشت!
مامان سيد محمد سپهر
4 اردیبهشت 92 14:19
ممنون گلم..ممنون از نظر زيبايت


عزیزمممممم...
پستت زیبا بود...
مامان سانلی
4 اردیبهشت 92 17:03
سلام زهراجونم
قربونت برم وروجک کوچولو
ولی زهرا جون این گوشیها خیلی به داد ادم میرسن ها...من اگر جایی باشم و بخوام سانی برای چند دقیقه اروم و ساکت بشیه گوشی درمانیش میکنم...اخه دست هر چی پسره از پشت بسه بچم..برای جلو گیری از ابرو ریزی خیلی خوبن این موبایلها دستشون درد نکنه واقعا
شما هم تسلیم شو مامان زهرا.. بذار بچه بازی کنه نهایتش رو سه تا برنامه پاک میکنه دیگه
بوسسسسسسسسسسسسس


آره.راس میگی....
خیلی جاها -با گوشی باباش البته(!)- همین جوری آروم نگهش داشتیم!
خیلی م مفید بود!
ولی تهش با گریه و زاری تموم میشد همیشه!
چون آقا خسته بشو نیس که نیس!
به یکی دیگه از دوستامم گفتم!
الان دیگه گوشی دادن بهش و هدفمند کردیم!!!
داره عادت میکنه به شرایط جدیدش!!
خخخخخخ!
قوربون سانلی شیطونم برم من!پس اگه 1 دقیقه با محمد صادقم یه جا باشن ....................اونجا کن فیکون میشه!
هااااا؟
مــآمــآنــے
4 اردیبهشت 92 17:53
قربونت برم
نظر لطفته


اوووووووووووف
هرجا بچه می بینم به همسری نشون میدم
(آیکون بچه ندیده)


اصلا فکر کنم حکمت این که خدا بهمون بچه داد این بود که ترسید بچه ها مردم و چشم بزنم
پارسال تابستون که رفته بودیم سفر، خیلیا بچه بغل بودن
منم به همسری می گفتم ببین همه بچه دارن ما نداریم....
ولی من همیشه بچه ببینم ماشالله میگم!


دیگه خدا به ما هم یه وروجک داد


هههههههههههههههه!
منم همین طور بودم....
الان که بچه هم دارمم همین طورم!
(آیکون سیری ناپذیری از وجود بچه ها!!!!)
ان شاللا که به سلامتی به دنیا بیاد و با لذت توو بغل بگیریش!!
مامان آریام
4 اردیبهشت 92 18:04
هی وای من نتیجه داد و ستد با این فسقلیها بهتر از این نمیشه


خخخخخخخخخخخخ!
واقعنا
زری مامان مهدیار
4 اردیبهشت 92 18:29
واااااااای زهرا جون چطور نمی دونستی من واقعاً معذرت می خوام آخه به همه ی دوستای نازنین و نزدیکم گفته بودم شما هم که دیگه صد در صد جز عزیزترین دوستامی
عزیزم اوایل پنج ماهم هنوزم جنسیتش رو نمی دونم
هیچ کس باور نمی کنه همه فکر می کنن می خوام جنسیتش رو نگم
برام خیلیییییییی دعا کن عزیزم


وای زری جون از دیروز خیلی ذوق دارم!
به ســـلامتـــی ان شاللا
منتظرم ببینم نی نی دوستم دخمل یا پسمل؟!!!
مواظب خودت باش عزیزم
مامی امیرحسین
5 اردیبهشت 92 12:30
من فکر کنم قضیه برعکسه! محمد صادق ترفند زده گوشیتو گرفته!!!

دقـــــــــــــــیقـــــــــــــــــاً
مامان کیان
5 اردیبهشت 92 17:49
خدا رحمت کنه گوشی مبارک رو


خدا رفتگان گوشی شما رم بیامرزه!!!
یاس
8 اردیبهشت 92 2:04
خیلی بهم چسبید.خندیدم کلی.منم از این روزا زیاد دارم جیگر

ღ باران ღ
8 اردیبهشت 92 19:46
مساله چشم زخم داره بد نت را میگره ها...از بس ماشالله این عکسها را خوش فرم می گرفتی ...دوربین هم ان شالله چیزی نشده...ولی ببر زود درستش کن...


قوربونت برم...
لا حول و لا قوه الا بالله...
خیلی ماهی باران!