پی نوشت نامــــه - نوروز92
ســــلام...
پ.ن ١: ان شاللا که سال خوبی پیش رووتون باشه.
* عکس از همسری ! راه آهن تبریز!!!
پ.ن 2 :سفر متفاوتی داشتیم...کلا سیستم حمل و نقل قطاری به برکت ما آباد شد!!
بندرعباس-مشهد مشهد-تهران تهران-تبریز تبریز-تهران تهران-بندرعباس
* تهِ قطاره! مهماندار نمیذاشت کسی بِره! میگفت اگه رییس قطار سر برسه بد میشه! خلاصه رازیش کردم یه لحظه عکس بگیرم و زود برگردم!!!
**************************************
پ.ن 3 : حالا حساب کنین چن روز و شب از سفرمون و توو قطار گذروندیم!!!؟؟؟
پ.ن 4: (پیش اومد !) ولی دیگه این مدلی نمیریم سفر! خیلی خسته شدیم! محمد صادق طفلکم که خیلی ضعیف شد!
ولی خب.....................تجربه ی جالبی بود!
***************************************
پ.ن ٥ :توو حرم امام رضا بوی عید خوشبوتر از هر جای دیگه به مشام میرسید!
*********************************
پ.ن ٦ : وقتمون کم بود! فقط توونستیم بریم الماس شرق! اونم که اصلاً نشد خرید کنیم!!!
گفتیم ایندفعه دیگه ازین ماشینا واسش کرایه می کنیم و میشینه تووش و ما رااااااحت خرید می کنیم!
طفلی بچه مون هم خسته نمیشه!!!!
ولی...
یکی هـــــــــــــــــــی(!) باید شازده رو می برد و میاورد! کلا به یه دقیقه یه جا موندن هم رضایت نمیداد!!!
خب مام دوس داشتیم نظر هم و واسه چیزایی که می خریم بدونیم!!!
پس بعد از ٢ ساعت ماشین گردی(!!!) بدرودِ الماس شرق گفتیم!!!
***********************************
پ.ن ٧ :از پروما هم خیلی تعریف شنیدیم ولی وخ نشد که بریم!
*********************************
پ.ن ٨ : البته این اوضاع فقط توو مرکز خرید نبود! توو حرم هم همین طور!!!
واسه همین من و همسری ساعات و تقسیم کردیم و نوبتی (تنهایی) میرفتیم حرم!
************************************
پ.ن ٩: محمد صادق و ٢ بار بردیمش حرم!!!
یه بار که با همسری تصمیم گرفتیم با هم بشینیم!!!
رفتیم رواق امام خمینی و یه نیم ساعت نشستیم!!
چه نشستنی؟؟؟که همون نیم ساعتم همه ی چشما به طرف ما بود!!!
بس که پسری این ور و اون ور میدوید و میپــّرید(!) بچه های اطراف و هم به وجد آورده بود!!!
فکر کنم اطرافیامون که بچه کوچیک -یا لااقل پسربچه(!!!)- نداشتن وقتی مارو میدیدن این شکلیمیشدن!!!
روی ما هم که هر چی سینه ستبر کرد دید که نخیـــــر.........پیش نگاه مردم کم میاره!
بیخال شدیم و پا شدیم رفتیم!!! و اطرافیان =>
********************************************
پ.ن ١٠ :سفر به ارومیه!
اون روزا محمد صادقم کسل بود و خیلی سر حال نبود!
هر چی گشتم عکسی پیدا نکردم که بتونم اینجا بذارم!
**************************************
پ.ن ١١ :ورود به شهر گرما و رکابی و شلوارک (!)
پایان سفر نوروزی ٩٢