محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

...مادرانه هایم برایت

پسرکم خوب است...الحـــــمدلله...

1391/9/24 10:01
نویسنده : زهرا (✿◠‿◠)
771 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی مهربونایی که جویای حال محمد صادقم بودین...

الحمدللا حالش بهتره...

ورم دماغش خوابیده و زخم پشت چشمش داره ترمیم میشه...

توو این روزا که زیاد حال روحیِ مساعدی نداشتم شما خوبا خیییییییلی آرومم کردین...

با دل زخمیم واسه ی همه ی شما که دلداریم دادین و نذاشتین تنها باشم دعــــــــــا کردم ...

خدا می دونه این چند روز به من چی گذشته...

هر وخ نگاش می کردم جیگرم کباب میشد...دل شکسته

ولی خیلی خدارو شکـــــــر که بدتر نشد...

یعنی اگه فقط یه کم پایین تر بود....هیپنوتیزم

و خودش => ماشاللا .... کما فی السّابق(!) شیطـــــــــون!!!!!!

همین که پامون رسید خونه شروع کردن به دویدن...

اوفــــــــــــــــــــــــــــــــــــ !   دیگه واقعا کلافه بودم....کلافه

نگرانش بودم یه وخ توو این بدو بدو ها و بپّر بپّرا زخم چشمش وا شه و مجبور شیم بخیه بزنیم..

وای نه! من دیگه می مُــــــــــــــــــــــــردم...گریه

کتاباشو آوردم و خوابوندمش و گفتم: مامانی بیا کتاب بخونیم !

 

 

محبت نوشت: بازم ممنون از همه دوستای خوبم که خیـــــــــــــــــــــلی آرومم کردن و سنگ صبورم بودن...ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

مامان اهورا
24 آذر 91 15:10
خداروشکر
پسر عزیزم بیشتر مواظب خودت باش
نمیدونی دیروز چه حالی داشتم که زهرا جان
واقعا درکت میکنم و میدونم چی کشیدی انشاا... که دیگه از این اتفاقها نمیوفته صدقه یادت نره


شرمنـــــــــده غصه ت دادم!
ممنون از همدردیت عزیزم...
صدقه هم چشـــــم...
مامان ابوالفضل
24 آذر 91 15:54
سلام زهرا جونم خدا رو صد هزار مرتبه شکر .خیلی مراقب گل خوشکلت باش عزیزم.انشاالله بلا دورباشه همیشه از نازنین پسر.


ممنون عزیزم..
ان شاللا...از همه ی فرشته های کوچولو...
زینب السادات(مامان تسنیم)
24 آذر 91 16:57
واااااااااااااااای عزیزم چقدر خدا دوستتون داشته.
خیلی باید شکرش کنیم
براش همیشه آیه الکرسی بخون
البته این چیزها برای بچه ها همیشه هست
داداش خودم همسن محمد صادق که بود پاش با موتور سوخت تا چند وقت بابا میبردش درمانگاه سوختگی پانسمان عوض میکردن
ببوس گل پسرت را


آخ ... الهـــــــــــی...
سوختگی خییییلی بده!
الهی که همه ی بچه ها سالم باشن...
امون از بچه ها...
مامان محمد
24 آذر 91 17:45
خدا رو شكر كه حالش بهتر شده...
زهراجون خييييييلي خوشحالم كه وضعيت روحي تو هم بهتر شده...خيلي نگرانت بودم...مواظب خودتو گل پسريمون باش...از راه دور مي بوسمتون.


ممنون فرشته جونم...
تو که سنگ صبورم بودی...
خیلی گلی...
ممنون بابت همه ی دلداریت...
دوستت دارم...
فهیمه مامان سینا
24 آذر 91 20:24
وایی زهرا من یه مدت نبودم چی شده ؟؟اگه دوست داشتی رمز بده؟؟


الان خوبه الحمدللا...
مام پارسا
24 آذر 91 21:44
سلام خانومی
خداروشکر خداروشکر خدا روشکر
وای زهرایی به محض اینکه اومدم نت....فوری اومدم وب محمد صادق تا حالش رو بپرسم
با این پست خیالم حسابی راحت شد
بازم خدا رو شکر
خوشحالم که حال خودت هم بهتر شده
البته این به خاطر ایمان و اعتقاد قوی خودته...چون به خدا توکل کردی و پسرت رو به خودش سپردی...اونم دلتو شاد کرد
خیلی دوستتون دارم....مواظب خودتون باشید


قربون تو برم مـــــــــــن...
خیلی ماهی زهرایی...
چقـد آرومم کردی...
ممنون که همش به یادمون بودی دوست خوبم...
منم دوستتون دارم...X:
فریبا مامان رایین
25 آذر 91 1:51
ای جان..
نگاه کن چجوری شده
خدا رو شکر که بهتره..
خیلی مراقب این وروجک باش


می بینی فریبا جون؟؟؟
تازه الان خییییلی بهتر شده خدارو شکــــــــر...
روز اول و دوم که جیگر کباب کن بود!!!!
الیسا
25 آذر 91 7:43
بخدا دلم همش پیشتون بود ... دلم ریش می شه با دیدن عکساش ... من همیشه همه بچه ها رو سالم و شاد می خوام ... خدایا خودت بشنو صدامون رو ...

الهی که هیچ مادری سختی بچه اش رو نبینه ...

محمدصادق زوووود خوب شو .... جان خاله .


قربون دل مهربونت بشم الیسای دوست داشتنیِ من...
ممنون از همه ی خوبیهات...
مامان شايان
25 آذر 91 8:25
سلام
واي خداا رو شكر كه به خير گذشته و بهتره. حدود يك ماه پيش از مهموني برگشته بوديم شايان هنوز جورابش پاش بود كارتهاي بن بن بن هم كنار ميز عسلي ريخته بود داشت بازي مي كرد يه دفعه هوس دويدن زد به سرش. پاش رو كارتها سر خورد و با سر رفت تو ميز عسلي پشت چشمش عين محمدصادق زخم شدولي خير گذشت كه كار به بخيه نكشيد. محمد صادق شيطون رو از طرف من ببوس


آخ.بمیرم الایی...
نازی...شایان قشنگم...
الان چطوره؟
بهتره؟
یاسمن
25 آذر 91 9:05
خدایا شکرت

مامانی سجده شکر یادت نره


آره حتمــــــا...
روزی هزار بار...
ممنون از همه ی خوبیات...
مامان امیرمحمد
25 آذر 91 11:14
وای خدای من چی سر پسر گلمون اومده ... چند روز نبودم ... پست جدیدتو ندیدم ... امیدوارم حالش خوب باشه ... چون گفتی رمز نخواهین چیزی نخواستم ... دعا میکنم ... خدا حافظ همه بچه ها باشه ....


ممنون عزیزم...
نمی خواستم دل دوستای خوبم ریش بشه...
الحمدللا الان خیلی بهتره...
مینا
25 آذر 91 11:20
سلام زهرا جون خیلی خوشحالم که کم کم محمد صادق جون داره بهتر می شه و درد نداره ماشالله بازم در حال شیطنت کردن وخوشحالم که توام به آرامش نسبی رسیدی امیدوارم که خداوند مهربون همیشه نگه دار فرشته کوچیکت باشه


قربون دوست خوب قدیمیِ بهترین دورانم بشم...
مینا جون ممنون که به یادمونی...
دوستت دارم مثل قدیما...
مادر کوثر
25 آذر 91 11:25


آخییییییییییییی عزیزمممممممممممممممم
نبینم گل پسرمون و مامانیه مهربونش غمگین باشن

خداروشکر که به خیر گذشته


ممنون عزیزم...
حقیقتاً خدارو شکـــــــر...
مینا
25 آذر 91 16:54
سلام زهرا جون خیلی خوشحالم که حال محمد صادق جون داره بهتر می شه ایشالله همیشه لبخند به لب داشته باشه و خداوند مهربون همیشه حافظ فرشته کوچولوت باشه. ولی خاله جون خودمونیم این همه اوف شدی بازم دست از شیطنت برنمی داری


آی گفتـــــــــــــــــی!!!
دلم واست خیلی تنگ شده مینایی...
مبینا گلی
25 آذر 91 18:39
سلام گلم الهی خاله قربون چش وچال زخمیت بشه...
چیییییییییییییییییییییی شده یه لحظه دلم یه جوری شد ......
چی کشیدی زهرا.....
محمد صادق جون ببین چقد شیطونی کردی مامان مجبور شده در لحظه ای که با شورت میگردی ازت عکس بگیره



نمیری الهی تو..... دختــــــــر!!!
شیطووووون!
شورت آموزشیه!!!
وای نمیستاد که یه عکس درست و حسابی بگیرم که!!
منم آبروش و بردم!!!!
مامان محمد
26 آذر 91 11:04
سلام...سلام...سلام
اومدم برای عرض ارادت و جویای حال محمد صادق ناززززززززززم...
زهراجون خوبی؟حال روحیت بهتر شد؟
محمد صادقم چطوره؟شیطنتاش سر جاش نه ه ه ه ه ه؟
انشالله همیشه شاد و سلامت باشین...
دوستتون دام یه عاااااااااااااااااااااااااااااااااالمهههههههههههههههههههههه.


قربونت برم مــــــــــــــــن...
که اینقد تو خوبی و هوامُ داری...
دل به دل راه داره عزیزم..
فهیمه مامان سینا
26 آذر 91 12:06
خدارو شکر که بهتره ...زخم پشت چشمشم نسبت به عکسهای پست قبلیت خیلی بهتر شده ماشاالله ....بازم خداروشکر که بخیر گذشته...


آره خدارو شکــــــــر...
فکرشو نمیکردم...
رعنا
26 آذر 91 17:10
وای زهرا جونم خدا رو شکر که الان خوبههههههه

امیررضا هم چند هفته پیش از تاب افتاد ...
جقدر ناراحت شدم زهرا
زیاد واسش صدقه بزار
مواظب خودتون باشیدددد


آخییییی! الهیییییی...
الان خوبه؟
ممنون عزیزم...
چشم...
مامان امیرعلی(زینب)
26 آذر 91 23:59
سلام گلم.چی شده زهرا جان.گل پسری حالش بهتر شده.من پست قبلی رو ندیدمو و نمیدونم چه اتفاقی افتاده .مراقبش باش.بچه ها خیلی زود دردشونو فراموش می کنن.نگران نباش.


سلام زینب جون...
آره-الحمدللا...
خیلی بهتر شده...
به خیر گذشت...
**************
آره-خییییلی زود فراموش می کنن...
سمیرا مامان اهورا
27 آذر 91 11:51
سلام عزیز خاله
حالت خوبه؟پسر شیطون من
زهرا جونی چرا اپ نمیکنی؟
ببخ منو ببوسش


سلام عزیزم...
از دعای خیر شما خوبه...
چشم...
مام پارسا
27 آذر 91 11:54
سلام زهرایی
حالت خوبه
محمد صادقم چطوره؟ زخمش بهتر شد؟
از طرف من ببوس جیگرمو


سلام عزیزم...
ممنون...
آره خدارو شکــــــر...خیلی خوب شده...
از دعای خیر شما...
مامان سانلی
27 آذر 91 19:53
خدا بد نده زهرا جان...خیلی ناراحت شدم پستتو خوندم...امیدوارم دیگه ازین اتفاقها برای گلت پیش نیاد.خدا خودش نگه دار پسر عسلت باشه...خوشحالم که بهتره و به خیر گذشته..میبوسمت عزیزم


ممنون عزیزم...
خیلی به خیر گذشت...
اینم مال شما:
مامان آریام
28 آذر 91 12:19
ای وای من چی شده عزیزم من چند وقت درگیر سفر و جابه جایی بودم و نشد بیام نت. دیدم یه پست گذاشتی و گفتی که رمز نخوایم ولی فهمیدم واسه ببخ ما اتفاق بدی افتاده و خدا رو شکر به خیر گذشته. ایشاالله که دیگه پیش نیاد و الان حالش خوب باشه عسلکم. واسه پوشک هم آفرین به هر دوتون که به هم کمک کردید. من حتما به موقع از کمکهات استفاده میکنم. پسرک خوشگل ما رو هم ببوس و پیش ما هم بیا

عزیزم...
آره-خورده بود به پله...
الان خوبه خدارو شکــــــــر...
چشـم...
الان میام پیشت...

سمی مامان امیرین
28 آذر 91 17:38
ای وای چی شده بود محمد صادق؟؟
من 1 هفته ایه که مریضم و فقط در حد تایید کردن نظرات میمودم وب..الان دیدم خیلی ناراحت شدم.خدا رو شکر که خوب شده


قربونت برم گلم...
شما خوبی الان؟
خدارو شکـــــــر محمد صادقم بهتره...
افتاده بود و با چشم و دماغ رفته بود توو پله...
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
2 دی 91 14:38
ممنون عزیزم


خواهش می کنم...
رعنا
5 دی 91 14:43
عزیزم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خوبه


آره - خدارو شکـــر...
الانم خیییلی بهتره...
مامان حسنا
16 دی 91 11:49
سلام عزیزم ماشالا چه پسر خوشکلی داری ایشالا خدا حفظش کنه خوشحال میشم باهم دوست بشیم و به وبلاگ دخترم سربزنی


ممنون عزیزم...
با چشای خوشگلت می بینی...
میام پیشت عزیزم...