محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

...مادرانه هایم برایت

سفرنامه حج - نوروز 90 ....مدینه

1391/5/23 16:29
نویسنده : زهرا (✿◠‿◠)
1,655 بازدید
اشتراک گذاری

 

نمی دونم چرا چند روز ه  همش یاد نوروز 90 افتادم و اون سفر قشنگ و نورانی به ولایت عشق...

 

چقد دلم هواشو کرده!

اصلا نمی دونم دیگه قسمتم میشه یا نه!؟؟!

 

                      ****دوست داشتین بیایین ادامه تا یه کمی ازون روزا بگم! ****

انگار همین دیروز بود که مادر جون و آقا جون و کوکب خانوم اومده بودن بندر تا 11 نفری عازم حج بیت الله بشیم!!!

من و همسری و محمد صادق( 7 ماهه)

زهرا و همسرش و مریم گلی (نزدیک 2 سال)

خاله جون و حاج آقا!(مامان و بابای همسری)

مادر جون و آقا جون (مامان و بابای مامانای من و همسری!!)

 

 

**************************************************************

جالبش اینجاست که مامانینا هم با فاصله ی 6 روز زود تر از ما اونجا بودن!و من نمی تونستم ببینمشون!

(یعنی=>اونا که راهیه مکه شدن ما رسیدیم مدینه و...   وقتی ما حرکت کردیم سمت مدینه مامانینا برگشتن ایران!!!!!!!!!!!!)

*************************************************************

همون صبحی که ساعت 7 ونیم پرواز داشتیم- تقریبا همه رفته بودن!!!- حالم بد و بدتر شد(دلیلش بماند!  * اگه خواستین میگم!!!!) و به بیمارستان کشید و اکسیژن و....!!!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

دیگه از استرس اینکه یه وقت به پرواز نرسم حالم بدترم شد!

 

 خدارو شکر زهرایی باهام بودو هم آرومم میکرد و هم می خندوندم تا بهتر شم و بریم سمت فرودگاه!!

خلاصه دقیقه ی 90 رسیدیم به پرواز!!!

وقتی به همسری گفتم از بیمارستان میام شده بود=>       

جده پیاده شدیم و بعد بازرسی و ...   سوار اتوبوس شدیم و راهیه    مدینه!

توو راه همش بیابون بود! و از دور دسته های میمونا معلوم بودن!

شب شد! ..... رسیدیم مدینه!   مات و مبهوت بودم!   که یهو صدای حاج آقا تکونم داد:   زهرا خانوم مسجدالنبی اونجاست!

سر برگردوندم...........واااااااااای خدای من .....باورم نمیشد........حرم پیغمبر........حرم حضرت زهرا.(آیا؟؟؟؟)...........یعنی بقیع همون بغله؟؟؟یعنی......

خدایا کی صبج میشه؟؟؟؟

رسیدیم هتل و وسایلمون و جمع و جور کردیم... اتاقمون 2تا تخت 1نفره داشت که بلند بود و از هم جدا بود!!!

من و همسری همدیگه رو نگاهی کردیم! دنبال یه راه چاره بودیم که محمد صادقمون راحت باشه!

آخه تخت بلند بودو اگه بهم می چسبوندیمم احتمال اینه جوجومون غلط بزنه و... زیاد بود!girl_impossible.gif

تشک های روو تخت بلند بودن... گذاشتیمشون روو زمین و دوطرف اونام تختارو گذاشتیم و شد یه محیط امن واسه پسری!

دیر وقت بود! خوابیدیم....    اونایی که بچه نداشتن نماز صبح رفتن مسجدالنیی...!

ولی من و زهرا به خاطر کوچولوهامون موندیم هتل!

**از پنجره ی اتاق بیرون و نگاه کردم...

درست روبه رو  =>  مرکز خرید center point

و سمت راستش.....     حرم النبی......   دلت می خواد ساعتها بشینی پشت پنجره و گنبد سبزشو هی ببینی....هی ببینی....هی ببینیو      آخرشم سیر نشی!!!!

وقتی همسری برگشت شیر محمد صادق و داده بودم و......  بهش سپردم و رفتم حرم....

ولی  طرف خانوما هیچی نبود!   فقط و فقط مسجد بود!    یه مسجد بزرگ و تمیز که وسط مسجد و گوشه هاش کلمن های بزرگ آب ردیف بودن!!!

دل دل میکردم برم بقیع.....

همون بغل بود.....راحت میشد رفت ولی.................

کلی پله میخورد تا بری بالا و اون پنجره های مشبکیه معروف که همش توو تلوزیون نشون میداد!!!

جلو پله هارو بسته بودن و ساعت 4  وا میکردن!(یه زمان مشخصی داره!)

تازه! اگه میرفتی توو هم چیزی که نمیدیدی! همش قبر....قبر....قبر....  قبر همه بود! هر کی که میمرد!!!!  با کلی کبوتر که اونجا پرواز میکردن!!!  ((من فقط قبر ام البنین و دیدم(فکر کنم!)که طرف خانوما بود!))

قبر پاک و باصفای ائمه طرف مردا بود!

اما چه قبری؟؟؟   چه زیارتی؟؟؟ چه حرمتی؟؟؟؟

چن تا شرطه وای میستادن دم قبر های مطهر و ... نمی دونم مواظب چی ان؟؟؟از چیزی می ترسن؟؟؟

چن تا قبر بی حرم اینقد میتر سوندشون؟؟؟!!!!

همه ی عاشقا با حصرت نگاه میکنن! می تونم از چشاشون بخونم که دوس داشتن بیفتن روو قبرای مطهر و زاااار زاااار گریه کنن واسه مظلومیت آل الله....

مگه اینا نوه های پیامبر نیستن؟؟؟  مگه از گوشت و خون پیامبر نیستن؟؟؟مگه پیامبر نفرمود هر کی حرمتشون و نگه نداره انگار حرمت من و شکونده!!!

مگه حرمت رسول خدا  حرمت خدا نیست؟؟؟؟

پس چرا اینجوری؟؟؟؟

 

 

وقتی صحنه رو میبینی فقط می خوای از غصه داد بزنی..... گریه کنی.......***خدایا...........***

***************************************

تا اینکه خاله گفت: فردا محمد صادق و بذار پیشم و برو بقیع!من هواسم بهش هست!

کاراشو کردم و شیرشو دادم  گذاشتمش پیش خاله!(چون محمد صادق شیری بود نمی تونستم جایی زیاد بمونم!!رفتم که زودی برگردم!)

اون روز کلی خاله رو دعا کردم....   

 * توو این سفر خاله خیلی کمکم بود که راحت زیارتا رو برم!

**************************************

عجب روزی بود!   ساعت یه ربع به 4 راه افتادم سمت بقیع... در حالیکه هندز فری ه گوشیم تووو گوشم بود و داشتم دعای جامعه ی کبیره ی حاج مهدی سماواتی رو گوش میدادم!

سرم و انداختم پایین و  راه افتادم... سرم و که آوردم بالا دیدم کنار پله های بقیعم!!

پله ها رو که دونه دونه میرفتم بالا انگار قلبم سنگینی میکرد....

نفسم در نمیومد....

صدای حاج  مهدی سماواتی توو گوشم میپیچید....

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه....

وموضع الرساله...

ومختلف الملائکه...

و مهبط الوحی...

و معدن الرحمه.............................. 

اگه می خوایین گوشش بدین اینجا رو کلیک کنین(عاااااااااااالیه - من که میگم دانلودش کنین و هر وقت که تونستین سر فرصت گوش بدینش!!! )

************************************************

چن روز بعدشم خاله من و زهرا رو برد روضه ی رضوان....

خیییلی شلوغ بود!   نماز و وایساده خوندیم و اومدیم بیرون!!!

********************************************

خیلی موقعیت عکس و نداشتم!

روز آخری واسه یادگاری که هر وقت عکسارو ورق زدیم خاطرات واسمون تداعی بشه چن تا عکس گرفتیم!!

آفتاب خیلی تند بود!    چشم بی عینک وا نمی موند!!!

 

 

****ما سال 90 و توو شهر پیامبر شروع کردیم...

بهترین و خاطره انگیزترین نوروز عمرم بود!بغل

 

                                       پایان قسمت اول...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (47)

مامان امیرحسین
9 مرداد 91 15:10
عزیزم زیارتت قبول.
نمی دونم چی نوشتی. چون رمز نداریم.
به بابای گل پسری میگم یاد بگیر.همه چیو هی تعریف نکن. 10 تا تاپیک سفرحج تو بلاگ امیرحسین گذاشته. رنگ اتوبوسمونوهم نوشته. یکم مثل زهرا جون تودار باش!!تازه میخواست عکسامونو هم بذاره...میبینی خواهر!!!


عزییییییییییییییییزمی!

چه بامزه نوشتی!

حج شمام قبول باشه ان شاللا...
مامان تسنیم
9 مرداد 91 16:41
سلام
ما رمز میخوایم...


علیک اسلام...
الان میام میدم...
زهرا _ مامان مریم گلی
9 مرداد 91 17:21
عزیزم وا نمیشه با اون رمزی که دادی گلللللمممم.....

نمیشه عوضش کنی؟


راستی باید بگردم....ولی نه فک نکنم داشته باشیم...راسسسسسسسسسسسسستی!ما که اونجا دوربین نداشتیم همشو با دوربین شما و مامان اینا گرفتیم پس اگه شما نداری ما هم نداریم دیگه....




عزیزمممممممممممم...

زبونش فارسیه؟؟؟؟
زبون کیبورد و فارسی کن دوباره بزن! اگه نیومد! چشم...
یه کاریش می کنم!
من که میزنم میاد!

میدونی چی توو یادمه؟؟

یه عکسی بود جلو در اتاق ما توو مدینه گرفتیم...

مریم توو کالسکه شه و شمام از پشت محمد صادق و بغل کردی و نشوندی روو کالسکه انگاری!!!!!!
یادته؟؟
هر چی گشتم پیدا نکردم!

yasaman jon
9 مرداد 91 17:29
سلام مامانی
نه غصه ندارم
دو تا وب دارم
از این یکی که خوشت نیومد
می تونی به این سر بزنی
sheytonak1373.blogfa.com


نه یاسمن جون!
نه که خوشم بیاد یا نه!
فقط واسم سوال پیش اومد!!!!
وبلاگ دیگه ات هم دیدم...
قشنگ بود!

موفق باشی ....در آغوش خدا...
مامانی
9 مرداد 91 17:55
سلام زهراییییییییی منم رمز


الان میام بهت میدم عزیزم...
مامانی
9 مرداد 91 18:40
سلاممم مامانی زهراییییییی خوبی؟ خوشی؟ بروزم بدو که من و طه منتظریم


سلامممممممممم

ممنون.خوبیم...

الان میام...
مامانی
9 مرداد 91 19:06
قربونت برم چه عکسای قشنگی محمد صدق چه بامزه افتاده

چرا حالت بد شده بود؟

خیلی احساس خوبی داشتی نه؟ خوش به حالت دعا کن منم مشرف بشم

بقیع که دیدم دلم ...... یا حضرت زهرا

دوستت دارم ایشالا دوباره قسمت بشه


قربونت عزیزم...

میام بهت میگم!!!

**نمی دونی چه جاییه زهرایی!

از خدا می خوام که به زودی نصیبت کنه!

همش انگار گمشده دارم...می خوام بازم اونجا باشم!

**بقیع و که دیگه نگو!!!!!!!! یه دلی میبره از آدم....

میگن کربلا از مکه و مدینه بدتره!!

اگه یه بار بری دیگه دیوونت می کنه!میشی مجنون و نمیتونی از عشقت دور باشی!

دعا کن قسمت هر دومون شه.......(قسمت همه ی عاشقا ان شاللا!)
yasaman jon
9 مرداد 91 19:50
ممنون مامانه مهربون
من خیلی بچه دوست دارم
واسه همین هر وقت دلم می گیره میام نی نی وبلاگ و به وبلاگا سر می زنم
از خدا هم می خوام یه کوچولو سالم و صالح بهم بده
از پسرت خیلی خوشم اومد و همه پستا رو خوندم
خدا واست حفظش کنه


*عزیزممممممم...
*ان شاللا که خدا بهت یه بچه ی صالح و سالم عطا کنه!
اونوقت هی بیاییم وبلاگش و شیرین کاریاشو بخونیم....
ممنون بابت وقتی که گذاشتی و پستا رو خوندی!
مامان تسنیم
9 مرداد 91 22:13
خیلی خوب بود
کلی خاطراتم را زنده کردی



قربونت برم عزیزم...

ان شاللا مکررا قسمتت بشه!
مامانی
9 مرداد 91 23:36
خصوصی داری دلم


آخ جون خصوصی!
مامان امیرحسین
10 مرداد 91 0:45
خیلی خوب نوشته بودی... ایشالله پسرت بزرگ شد یه بار باهم دوباره قسمتتون بشه. کربلا رو که نگو!چه کربلایی... خداییش کربلا و نجف یه حال و هوایی داره. متفاوت. ما دوبار رفتیم. من و همسری. سختی داره ولی وقتی میرسی نجف تمام روحت تازه میشه.حتما برو. ماهم میایم.


ممنون!
چرا یه باااااااار؟؟؟
نمیشه دعا کنی صد باره!!!؟؟؟
آره - قربون امام حسین بشم...
همه که رفتن همین و میگن!!!
ان شاللا که قسمت مام بشه!
مبینا گلی
10 مرداد 91 2:46
سلام زهرایی باهات قهرم هنوز اپ نکرده باید برا من رمزتو میفرستادی.......شوخی کردم حالا بفرست بیاد چیکار کنم دلم نمیاد قهر باشم


سلام جیگرم...
شرمنده! یهویی شد! بعدشم درگیر شدم و نتونستم!
چشم.............الان میام میدم!
الیسا
10 مرداد 91 12:27
من رمززززززززززززز ؟؟؟؟


الان میام پیشت میدم...
مامان امیرعلی
10 مرداد 91 12:42
سلام گلم.قبول باشه.اگه رمز بدی حتما یه سر میزنم ببینم چه خبره


علیک السلام...

ممنون!

چشم.... الان میام پیشت!
مامانی
10 مرداد 91 18:36
اهان

ای دکترارو میبینییییییییییییییی

چشم نمیخولم دیگه

دوستت دالم



آره - بااااااااور کن خوااااااااااااااااهر!!!!
مامان آریام
11 مرداد 91 1:06
مامانی رمز.....آپ هم کردم دوست خوبم


سلام...

الان میام پیشت!
مهربان
11 مرداد 91 6:19
سلااااااااااااام به به به! خوبی زهرا جونم؟ کمرت بهتره؟ محمد صادقم چطوره؟؟؟ می بینم که شما هم رمزی شدی وااسه منم می فرستی آیا؟



سلام گلم...

ممنون. بهترم...

بله دیگه ه ه ه ه ه ه!

چشمممممممممم.............الان میام میدم!
مادر کوثر
11 مرداد 91 11:56
به به به زیارتتون قبول
چه خوب. خوش به سعادتتون

تو این شب و روزا هم مارو دعا کنید شاید طلبیده شدیم

حالا میشه یه کوچولو رمز بدین؟؟؟


ممنون گلم..

ان شاللا قسمت شما...

چشمممم.... محتاجیم به دعای شما...

بله - حتما - الان میام رمز و میدم!
مامانی درسا
11 مرداد 91 14:03
منم رممممممممممممممممممممممممممممزززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز مممممممممممممییییییییییخوووووووووووووواممممممممممممممممممممممممممممممممممم


الاااااااااااااااااااااااان میاااااااااااااااااااااااااااام میدمممممممممممممممممممممممممممم عزیزممممممممممممممممممممممممممممم!!!!1
زينب عشق مامان و بابا
11 مرداد 91 14:22
سلام خوبيد قبول باشه
با عكس زينب گلم روي مجله بروزم


سلام...

ممنون...

الان میام...
مادر کوثر
11 مرداد 91 15:11
نمیشه رمزو وارد کرد

بعدا میام


اوا......چرااااا؟؟
یاس
12 مرداد 91 3:04
ای خاک بر چوک شدم.ما که رمز نداریم خواااااااااااااااهررررررررررر


اوا...... خواهرررررررررررر!

چرا خاک و چوووووک؟؟؟

الان خودم میام رمز و دو دستی تقدیم می کنم!
مامان اهورا
12 مرداد 91 15:48
من رمز میخوام


عزیزمی!

مگه بهت ندادم؟؟؟
الان میام میدم!
مامان امیرعلی(زینب)
12 مرداد 91 18:11
سلام گلم.من هر چقدر سعی کردم نتونستم با رمزی که دادی بازش کنم!!!!!!!!!!کمکم میکنی؟؟؟؟؟؟؟


علیک اسلام...

چرا گلم؟؟؟

ببین یه کم آروم تر رمز و وارد کن! تا خطا نده!
مامان امیرعلی(زینب)
12 مرداد 91 18:35
سلام زهرایی.دستت درد نکنه.یه مدتی بود خیلی دلم گرفته بود.با دیدن این ‍پست حسابی حال کردم ویاد خاطراتمون افتادم.ما سال۸۷ ماه عسل اونجا بودیم.یادش بخیر .حسابی هوس زیارت کعبه کردم.نوروز ۹۰کربلا بودیم جات خالی.ایشالااا قسمتتون بشه.تو این روزها ما رو هم دعا کن.


سلام زینبی!
قربونت!
منم همین طور!
حج شمام قبول باشه ان شاللا!
سال 88 کربلا واسمون جور شده بود که من متوجه شدم نی نی دارم و نشد که بریم! قسمتم نبود!!!

دعا کن برم.... خیلی دلم میخواد!

چشمممممممممممم..........منم محتاج دعام!
مامانی
13 مرداد 91 11:39
سلامممممممممممممممم زهراییی

خوبی دلم؟
محمد صادق خوبه؟

بدو که بروز شدیممممممممم


علیک السلام...

قربونت! بهترم...

محمد صادقمم خوبه!

چشمممممممممممممم.......الان میام پیشت!
مامان محمد
13 مرداد 91 14:03
زهراجون منم رممممممممممز
زهراجون منو ببخش مودممون خرابه و از طریق خط تلفن میام نت و چون سرعتش خییییییییییییلی پایینه نمیتونم زیاد تو نت بمونم،دلم خیلی براتون تنگ شده،ایشاالله مودم که درست شد حتما میام پیشتون.ولی رمزو ازت میخوام زهراجون،خییییییییییییلی خیییییییییییلی دوستتون دارم،عزیز دل خاله رو حتتتتتتتتتتتتتما بماچش.


چشم گلم...الان میام رمزو تقدیمت می کنم!

وای چه سخت.... منم اون موقع ها که با dial up میومدم همینقد سخت بود! می دونم چی می کشی!
ان شاللا که زودتر مودمتون درست شه!

مام خیییلی دوست داریم!!!

محمد صادقمم می بوستت خاله جون!
نرگس
13 مرداد 91 14:36
هم خودش خیلی قشنگه هم اسمش زنده باشه.



قربونت....

لطف داری!

با چشمای خوشگلت می بینی!

الان میام پیشت!
مبینا گلی
13 مرداد 91 18:33
سلام زهرایی پس نظرمن کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


قربونت برم..... کدوم نظر و میگی؟؟؟؟؟

اینجا فقط همین نظر بود که تاییدش کنم!!!!
یاس
14 مرداد 91 2:38
آخه من عاشق این وروجکم که حاجی شده بود و من خبر نداشتم.گلم.گلکم زیارتت قبول باشه حاج خان زهرا گلی.
منکه نرفتم.ولی میدونم که چه حال و هوایه روحانی و پاکی داره.بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسس


حاج خان زهرا گلی رو خوب اومدی!!!!!!

ان شاللا که قسمتت بشه و بری عزیزم...

عاااااااااااااااااالیه!

دعا کن بازم قسمتمون شه! دلم خیلی هوای اونجارو داره!
سارهـــ .
14 مرداد 91 9:29
حج تون قبول باشه.... محمد صادق بهش سخت نگذشت؟
الان چند وقتشه؟
منم تو فکرش هستم که بریم زیارت اینجوری اما نمی دونم چه سنی مناسبه برای بچه


ممنون!

نه خدارو شکر! خدا خیلی کمک کرد!

ولی فکر کنم الان اگه می خواستیم بریم خیییلی اذیت میشد!!!یه ماه دیگه میره توو 2 سال ان شاللا!!!!

اون موقع خیلی کوچولو بود هنوز سینه خیز هم نمیرفت تنبل خان!! ( فکر کنم عنایت خدا بود!!)

چون به محض اینکه برگشتیم هفته به هفته کاراش قوی تر شد!
سینه خیز......چهار دست و پا و.....

مامان امیرمحمد
14 مرداد 91 9:34
خیلی سفرنامه خوب و جامعی نوشتی عزیزم ... اگه قسمت باشه سال 93 با امیمحمد خان و بابایی راهی میشیم ... خیلی تحت تأثیر نوشته هات قرار گرفتم ... زیارتتون قبول ...



قربونت گلم.....

اگه تحت تاثیر قرار گرفتی از دل پاک و آماده ی خودته!

حجتون پیشا پیش قبول!

دعا کن باز قسمت ما بشه!!!
الیسا
14 مرداد 91 10:24
خوش به سعادتتون .... خوش بحال محمدصادق که حاجی خدا شده ....

زهرا منم خیلی دوست دارم به این سفر مشرف شم ... با خوندن مطالبت دلم پر کشید .... من هم عاشق مسجدالنبی هستم .... به قول تو سیرمونی نداره .... و خانه امن خودش ... نمی دونم باید حالم رو بعد دیدنش بگم ....

بازم می گم خوش به سعادتتون .... دوست دارم اگه روزی به این سفر مشرف شدم علاوه بر همسر و محمدصادق پدر و مادر مهربونم هم باهام باشن .... نمی دونم چرا ؟!

محمدصادق 7 ماهه عجب سفری رفته .... عجب !!!



فدات عزیزم...

خدایا زیارت مسجد الحرام و مسجد النبی و بقیع رو قسمت الیسای گلم کن به همراه خونواده اش و مامان و بابای مهربونش! (الهی آمین!)

*خوب بووووووود!؟ تنها کاری بود که از دستم بر میومد عزیزم!!

البته اگه دعاهام افقی نره!!!!!!!!!!!ههههههههههههه!
مامان اهورا
14 مرداد 91 11:38
زهراجان هرکار میکنم نمیتونم رمزو تو کادر بنویسم




چرا آخههههه؟؟؟؟؟

عزیزم آروم آروم وارد کردیییی؟؟؟؟

اصلا پشیمون شدم از رمزی شدن!!!

احنمالا سفرنامه ی مکه رو بی رمز بذارم!!!
مامان سبحان جون
14 مرداد 91 11:52
بدو بدو بیا به این ادرس به سبحان کوچولو شماره 13 توی مسابقه دو روی سکه رای بده میسی
http://koodakeman91.niniweblog.com/post170.php



الان میدووم میام......................................................
مبینا گلی
14 مرداد 91 17:27
نمیدونم چرا کامنتم ثبت نشد.سحر بود که پست سفرنامه روخوندم ونمیییییییییییدوووووووونی چقدرررررر گریه کردم از همون قسمت که حاج اقا گفت زهرا خانوم مسجد النبی دلم یه جوری شدواشکام بی اختیار اومد دعا میکنم دوباره قسمتتون بشه وهم قسمت ما..انشاا...


عزیییییییییییزمی!

قربون اون دل مهربون و با صفا و اشکهای ریخته شده ت واسه بهترینای عالم بشم من!

خدایا همه ی آرزومندا رو بطلب......زینب جون منم بطلب واسه رفتن به قطعه های بهشت روی زمین...

الهی آمین!
❤مامان آزی❤
14 مرداد 91 18:48

________________________$$$$$$$_______________$$____
________________________$$$$$$$$$$___________$$$$$___
________________________$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$__
_________________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$___
__________________________$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__
_____________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
___________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
_________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_____
________________$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_______
______________$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$$_________
_____________$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$___________
___________$$$$$$_$$$$$$$$__$$$$$$$___$$$$___________
__________$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$$____$$$_________
_________$$$$__________$$$$$$$$$$$$$$___$$$________
_______$$$$____________$$$$$$$$$$$$$$___$$$_________
______$$$_________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$_____
__$$$$$$___________________$$$$$$$ I LOVE YOU !!!!!!!!!
درود عزیزم میشه بیای وبلاگ ما برای مسابقه به سوگل و کیانوش کمک کنی؟؟؟



عزیزم....

من قبلا یه رای دادم...

اگه بتونم یه رای دیگه بهم حتما....
سپیده
14 مرداد 91 21:31
سلام. با تشکر از رای شما.


خواهش می شود!!!!!!
مادر کوثر
15 مرداد 91 9:49
دوست داری بری باغ ویلا
سیب بچینی بخوری. هلوها و میوه های دیگه رو تماشا کنی؟ گل آفتابگردون ببینی؟؟؟
دلت میخواد مرغ و بوقلمون و غازها رو دنبال کنی و به بع بعی ها سلام کنی؟؟؟
خب پس زود بیا به وبلاگ دخترم و همشو تجربه کن....
منتظر نگاه زیباتون هستیم


چرا دوس ندارم...

من عاشق اون عکسایی ام که توو باغ میگیری!!

خودت که میدونی که!!!!!!
مامان محمد
15 مرداد 91 10:26
زهراجون پس رمزت کو؟
من همچنان منتظر رمزتم
رمز رمز رمممممممممممممممممممممززززززززززززززز
بوووووووووووووس برای عزیزای دلم.



عزیزم ..... فکر کنم دادماااا!!!

خصوصیتو چک کردی؟؟؟

شایدم یادم رفته!

الان میام میدم....
مامان محمد
15 مرداد 91 22:34
سلام حاجیه زهرا،خوشا به سعادتتون،عکسا وااااااااااقعا عالی بود،خیلی فیض بردم،محمد صادقم چقدر کوچولو و ناز بود،من خییییییییلی دوست دارم که به خونه خدا مشرف شم،البته ثبت نام کردیم حالا چه سالی بریم معلوم نیست،واااااااااقعا وااااااااااااقعا عالی بود دستت درد نکنه عزززززززززززیز دلم،تو این ماه عزیز دعامون کن مهربونم
محمد صادقمو حتتتما ببوسش.


سلااااااااااااااام حاج خانوم آینده (ان شاللا)!!!

قربونت برم...

همشه لطف داری!

ان شاللا که زودی اسمتون در بیاد واسه حج!
مامان بهراد
16 مرداد 91 1:42
خاله جوون به من رای میدی؟ امروز اخرین روزه و من خیلی رای هام کمه....
تورو خدا اگه می خواید رای بدید برید به این سایت http://www.koodakeman91.niniweblog.com/ به شماره ی ۵



عزیزممممممممممممم

شرمنده ات شدم...

قبلا به یکی دیگه از دوستان رای داده بودم....

اگه میشد بازم بدم حتما به بهراد جون رای میدادم!
مامان آریام
16 مرداد 91 13:34
زیارت قبول باشه منم رفتم و میدونم چه حال و هوایی داره. دوست دارم یه بار با همسرم و پسرم برم زیارت گل پسری هم که حتما قبوله....فرشته ها همیشه دعاشون مستجاب


ان شاللا که با خونواده با هم برین!

حج شمام قبول باشه عزیزم....
مامان آریام
16 مرداد 91 14:54
ایشاالله خدا قسمت کنه هر سال همه اونجا باشیم


ان شاللا.......................
مادر کوثر
23 مرداد 91 11:26
خب رمز ینم بردار دیگه. نمیشه؟؟؟

من فک میکنم به خاطر این شکلکی که برای موس گذاشتی نمیتونیم رمزو وارد کنیم

شکلکای اینجوری مزاحم لینک ها و تایپ کردن هستن. حالا به خاطر ما یه چند روزی برش دار شاید ما هم تونستیم این پست رو ببینیم



عزیزمی!

چشم...

به خاطر شما رمز و یه مدت ورداشتم!

قربون محبتت!
مادر کوثر
24 مرداد 91 11:39
وااااااااااااای خیلی خیلی عالی بود عزیزمممممممممم
همشو خوندم. چقد دوست داشتنی
همش تو دلم خالی می شد

اللهم الرزقنی حج بیتک الحرام...

مرسی از لطفت مهربون مامانی


عزیزممممممممممم!

الهی که مکررا قسمتت بشه!
مامان طاها
25 مرداد 91 6:35
واییییییییییی خوش به حالتون
منم دلم میخواد


قربونت...

ان شاللا قسمت شمام بشه.......به زودی!