محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

...مادرانه هایم برایت

مهـــــــد کودک

1391/10/5 18:52
نویسنده : زهرا (✿◠‿◠)
1,146 بازدید
اشتراک گذاری

بازم یه تجــربه ی جدیـــد از زنـــدگــی...

                                    مهـــــــــــــد کــودک....

 

چن وقته احساس می کنم محمد صادقم خیلی تنها شده...

صبح تا شب توو خونه باهمیم...

نمی دونه انرژی شُ چطوری تخلیه کنه!

بی نهایت پر انرژی!

دیگه بازی با باباش و پارکِ تنهایی هم جواب نمیداد!

این وسط من شدم همه کسش...

مخصوصا این یه ماهه که از پوشک گرفتمش حس می کنم بیشتر بهم وابسته شده...

همش نگرانِ پیشش نباشم...

میاد بغلم و میگه:   مامان کجاست؟؟؟؟

می بینمش تعجب می کنم!

محمد صادق بلبل زبونم پیش همه........حالا چرا منزوی شده؟؟؟

چرا یکی بهش میگه:سلام محمد صادق....

بدون اینکه جوابش و بده میاد پشتم قایم میشه؟!!!

واسه همین به فکر رفتم که  بذارمش مهد تا یه مدتی توو اجتماع یه کم بزرگ تر از خونواده ی 3 نفره مون باشه.....

 

الان 4 روزِ که میره مهد ................   روز اول یه ربع..........روز دوم نیم ساعت.......روز سوم 45 دقیقه...... و امروز 1 ساعت موند!

روز اول و دوم  گریه میکرد !!!

نمی دونستم چیکار کنم!؟؟

مربی شون گفت: چون تازه ازت دور شده اینطوری گریه می کنه!

ولی امروز بی اشک و آه........فقط با کمی اکراه رفت...

وختی اومدم دنبالش خودش گفت:مَدِ کودک خوبـــــــــــــــه! خانوم مربی(!!!!!) شِــر شعر خوند!

می خوام یه ماه بذارم تا از تنهایی در بیاد!

           **************************************************

پ.ن 1: وختی گفتم می خوام محمد صادق و بذارم مهد بازتاب مختلفی داشت!!

خیلیا تعجب کردن و گفتن : زودِ هنـــــــــــــوز!!   بِذا بزرگ تر شه!!!   گناه داره بچه!!!!!!تعجب

ولی موافق این حرف نیستم...

**چرا اینقد اسم مهد کودک بد جا افتاده که تا اسمش میاد بی محبتی هم پشتشه؟؟؟

من قرار نیس محمد صادقم و 8 صبح بذارم و 8 شب تحویل بگیرم که!!!

مثل همیشه 9 تا 9.5 پا میشه و صبحونه شو می خوره و 10......10.5 میریم مهد و 1 ساعته میرم دنبالش!!

مطمئنم که بچم با 1ساعت دوری از من حس بدبختی نمی کنه!

اون احتیاج داره 4 نفر همسن شو ببینه....   همون جا آموزش هم دارن!!

                       *********************************************

پ.ن 2 : یه مدتیه با محمد صادقم زبان کار می کنم!فوق العاده علاقه نشون میده و خودش پیش دستی می کنه توو مکالمه!

 هر کلمه ای رو که میگه اگه انگلیسیشو بلد باشه بلافاصله میگه!

مثلاً: مامان. لیوان زردمُ میدی؟؟  یِلـــــــــــــــو !

یا وقتی ازش دلخورم! :  ماماااااااان . مامییییییییی!!  ببخشیــــــــد....متاسفــــــــــم.....i,m sorry  !

هر روز صبح پا میشه => good morning  mamaaaaaan!      صبح بخیـــر ماماااان!

و البته بلافاصله:    مامان . صُبونه!!!!نیشخند

 

                         *************************************

پ.ن 3 :  چن روز پیش اومد آرایشگاه مامان!!!نیشخند 

ببینین خوب مرتب کردم موهاشو !  مژه      یا دفعه ی دیگه ببرمش بیرون ؟؟استرس

 

                                                                     ممنون از همراهیتون...بغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (76)

مام پارسا
5 دی 91 16:57
اول: ای جوووووووووووووووووونم چه خوشگل شده جیگرم..مامانی کارت عاااااااالیه توی آرایشگری مثل خودم
آخه بیشتر وقتا موهای پارسا رو من کوتاه می کنم..حتی چند روز پیش با کلی دل و جرات پس گردنش رو ماشین هم کردم.فکر کـــــــــــــــــــــــــــــــــــن
دوم: مهد گذاشتن اصلاً هم ایراد نداره...دقیقاً حرف های اطرافیان فقط به آدم عذاب وجدان میده که به نظرم بیخوده
چون پدر و مادر صلاح بچه شون و اوضاع روحی شون رو بهتر میدونن
پارسا هم الان یه مدته شب و روز حرف مدرسه رو میزنه و همش میگه من درس دارم...یا می خوام برم مدرسه
من هم توی فکر افتادم که بذارمش مهد ولی به خاطر سردی و مریضی این فصل می ترسم و حالا هم دو دلم
ولی در کل کار خیلی خوبی کردی...من هم اگه پارسا رو ببرم دوره ای می برم یعنی یکی دو ماهه
سوم: آفرین به این پسر باهوش که کلی کلمه انگلیسی یاد گرفته
مامانی اسپند یادت نره...محکم ببوس خوشگل خاله رو


اول: بابا ایــــــــــــول! تو دیگه چقد شجاع و ماهری!!!آفـــــرین!

دوم: پدر و مادر صلاح بچه شون و اوضاع روحی شون رو بهتر میدونن و خوبــــــ اومدی!
دقیقاً!
آره-اونورا هوا سرده یه کم سخته!
اینجا اینقد گرمه که نگو!!!
دیروز از گرما محمد صادق لباسش و دراوردو مجبورم کرد تاپ تنش کنم!!!!خخخخخخخ!
سوم: ممنون از عزیزم...
لا حول ولا قوه الا بالله!!!!
(حالا جریان نقاشی نشه!!!!!!)
من یه چهارمم دارم!
خییییلی گلی...
مامان محمد
5 دی 91 20:03
الهی خاله فدااااااااااااااااات...الهی دورت بگردم خالههههههههههههه....
میبینم کههههههههههه گل پسری به مهد میره...ای جاااااااااااااااانم.نمیدونی چقققققدر ذوق زده شدم زهراجون...وقتی بزرگ شدن بچه ای رو مخخخخخخخخخصوصا این پسر نااااااز میبینم از حال میرم...در ضمن زهراجون اصصصصصصلا ناراحت نباش عزیزم...کلللللا اطرافیان سرشون درد میکنه برای نظردهی...خوبه ازشون پرسیده نمیشه وگرنه اون موقع چی میخواستن بگن...کاری رو که خودت قبولش داری رو بکن...یه تحول مثبتیه تو زندگیه بچه ها...تجربه ای میشه هم برای م.ص هم برای خودت عزیزم...
در ضمن کارتم خییییییییییییلی عالی بود در مورد کوتاهی موی گل پسری...خییییییییلی خوشگل شده الحق و الانصاف...
اینم برای گل پسریمون به خاطر یادگیری در درس زبان...
ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ول خاله...
زهراجون خیلی خوشحالم به خاطر همه این تحولات مثبت تو زندگیتون...دوستتون دارم بییییییییییی نهایت..


وای خدا نکنه عزیزم....
زنده باشی الهی...
************************
اتفاقا وختی پست مهدش و میذاشتم یاد محمد نازم افتادم!
فک کنم از پست مهد محمد بود که با هم آشنا شدیم و شما شدی دوست خوبم!
***********************
خداییش خوب مرتب کردم موهاشُ؟؟؟
آروم وای نمیسته که!!وگه نه مرتب تر می کردم!!!
***********************
قربون مهربونیت عزیزم...
مام پارسا
5 دی 91 22:01
اییییییییییییول به خودم که اولین نفری بودم که کامنت گذاشتم
جریان نقاشی رو هم خوب اومدی...بعد از خوندنش قیافه ام این شکلی شد
بوسسسسسسس واسه زهرایی و جیگرم


شما همیشه اوّلی گلم...
جدیّااااا! می ترسم همون شه!
حالا پناه بر خدا ...
این بارم تجربه کنیم!
اگه بود که .....
!!!!OH......MY GOD
فهیمه مامان سینا
5 دی 91 23:29
خوب کاری کردی گذاشتیش مهد...
منم خیلی وقته تو همین فکر بودم ولی اینجا که هستیم به چند دلیل نمیشهولی رفتیم اصفهان حتما میذارمش مهد..
منم باهاش بن بن بن فارسی رو فعنی دارم کار میکنم اصلا علاقه به این جور چیزا نداره فقط اگه واسش بنویسیم از بین نوشته ها مامان و بابا و سینا رو میتونه پیدا کنه و بخونه...
موهاشم خوب کوتاه کردی...منکه آرایشگاه ندارم ولی بابایی سینا چرا


ان شاللا...
نظر شمام خیلی واسم مهم بود فهیمه جون!
نیس بچه هامون هم سنّن!!
پ . شمام قبول داری که زود نیس!؟
مامان کیان
5 دی 91 23:42
ای جااااااااااانم چه کار خوبی کردی زهرا جون.اون جوری که خودت میدونی درسته رفتار کن همیشه بین علما اختلاف نظر زیاده
خداااااااااا کی میشه من پسری رو بذارم مهد


عزیزم...
زود میرسه.......... عین برق و باد!!!
فهیمه مامان سینا
6 دی 91 11:18
والا زهرا جون من سینا 1سال و نیمه بود قصد داشتم بذارمش مهد ولی خب خورد به از شیر گرفتنو و بعدم پوشک گیری ...
بعد که رفتم مشهد با یه روانشناس مشورت کردم ...گفت تا 3سال حداقل پیشت باشه بهتره...گفت تو که خونه داری و خونه ای ...گفت مهد واسه بچه های والدین شاغله...
تا 3سال بچه بدنش ایمن میشه و فهمیده و مستقل ...گفت بعد 3سال نیاز به همسن و همبازی داره...گفت کتب روانشناسی میگه بعد 3!!!!
و خیلی چیزای دیگه گفت...

منم کلا بیخیال شدم ولیییی خودم از 2سالگیش خیلی پیگیرم که بذارمش مهد ...
اولا مهدهای اینجاااهمه 5سال به بالانو بدو بدو هل دادنی زیاد دارن...ثانیا خودمو نمیذارن باشم تو مهد و ثالثا فاصلمون زیاده تا مهد ...
امیدوارم موفق باشی...


ممنون از اطلاعاتت فهیمه جون...
اینجا حدود 10 تا بچه ن!
همه همسن محمد صادق تا 3 سال و نیم!
بیشترشونم دخترن!!!خخخخخخ!
مهدم تا خونمون 1 دقیقه است! (پیاده!)
الان خیلی خوب شده واسه رفتن به مهد!
ذوق داره!!!
1 ساعت تا 1 ساعت و نیم اونجا پیش بچه هاست! بعد میام دنبالش!!!
مامان محمد
6 دی 91 13:56
زهراجون دوستت دارم به خخخخخخدا...بابا هلاکتم...ممنون از خصوصیت...از داشتن دوست خوب و نازنینی مثل تو به خودم می بالم...محمد صادق جون قدر مامانی مهربونتو بدون عزیز خاله...همییییییییییشه با کامنتات هم بهم انرژی میدی و هم شرمنده میکنی..
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی ماهی زهراجونم.


وای! خواهش می کنم عزیزم....
این چه حرفیه...
وظیفه ست...
دل به دل راه داره فرشته جون...
مامان اهورا
6 دی 91 14:11
سلام زهرایی
کارخوبی میکنی میبریش مهد خیلی خوبه یواش یواش خودش وابسته مهد میشه و عادت میکنه
موهاشو هم قشنگ کوتاه کردی فقط یه کوچولو نامرتبه
منم یه مدت با اهورا زبان کار میکنم انقده خوشش میاد
کِی میشه من پسملمو ببرم مهد؟
قربونش برم که همه ی عکساش لبخند زده و خوشحاله از طرف من ببوسش یادت نره
خداروشکر صورتش خوب خوب شده خداروشکر
زهرایی از اکسپلور بیا شاید باز کنه


سلام سمی جووووون!
ممنون!
نا مرتبیه موهاش واسه اینه که آروم وانمیستاد!
ولی با این حال خیییلی چیدم!
حسابی پشت مو زده بود!!!!!
چه خوب...بچه ها زود همه چی و یاد میگیرن!
واستا......چش به هم بزنی پسری بزرگ شده!!!
آره -خدارو شکــر....خیلی خوب شده...بخیه ام نمی خواست...
اوه اوه.....چقد اون روز دکترا دورَمون کردن که الا و باللا بـــخـــیـــه!!!
عزیزم با اکسپلورر میام ولی...
بازم میام...
ما که دست بر دار نیستیم!!!!
مادر کوثر
6 دی 91 15:12
عزیزممممممممممممممم

ماشالله

خب بچه دلش همبازی میخواد

خوب کردی میبری مهد

من و کوثر هم خیلی تهناییم


هییییییییییییییی
پ . بیا پیش ما!!!!
راستی نگفتی موهاش خوب شددددد؟
اینطوری نبینا!
خیلی بلند شده بود!!
به زحمت هم کوتاه کردم!!!
مادر کوثر
6 دی 91 15:13
بچمون خارجکی شده رفته

آفرین به مامان و قند عسل


!!!!!!!!OH.....YES.....I AM A BLACKBOARD
یــآســَمــَن
6 دی 91 20:06
خدا رو شکر که زخماش خوب شد
به به
مامانه هنرمند
آرایشگری رو منم خیلی علاقه دارم!
موهاش عالیه
کاره خوبی کردی گذاشتیش مهد
این جوری واسه گل پسری هم خوبه
ولی با کسایی که بچه رو از صبح تا ظهر می زارن موافق نیستم
خیلی خوبه از همین الان وارد اجتماع بشه و خجالتی بزرگ نشه



قربونت برم که هنو به فکر زخماشی...
آره یاسمن جون......امروز دیگه خودش جلو تر از من داشت میرفت توو حیاط مهد...
همچنان 1 تا 2 ساعت می مونه!!!
مائده
6 دی 91 20:54
سلام عزیزم
واقعا به این روش تربیتی که در پیش گرفتی ایول میگم ضمنا کار خوبی کردی فرستادیش مهد بچه از تنهایی در میاد


سلام عزیزم...
ممنـــون از نگاه قشنگت...
هر وخ کامنتت و می بینم بی اختیار یاد قدیم می افتم مائده جون....
مبینا گلی
6 دی 91 21:05
میگما خوب زدی توو خال ونظر منو انتقاد کردی وکل کامنتات بر علیه حرف من بود
بگردم محمد صادقمو بزرگ شده دوست دارم..زهرایی ترشی نخوری ارایشگر میشی دلت نمیاد یه کوچولو بیشتر کوتاه کنی..


قربون زینب گلم برم مـــن!
نه بابا! فقط نظر شما نبود که!
باور کن فقط بقّال محله مون بهم نگفته بود که اگه اونم می فهمید حتـــما می گفت!!!
**************************
راس می گــــی؟؟؟خوب شده؟؟
مدل توپّی شو حال کردی؟؟؟

******************************
نرگسی
6 دی 91 23:18
مرسی عزیزمم ..
ماشالله چقدر نازه محمدصادق جان .. خدا براتون حفظش کنه ..


ممنون عزیزم...
با چشمای قشنگت می بینی....
مامان تسنیم
7 دی 91 8:17
سلام زهرا جان
خیلی کار خوبی کردی بردیش مهد
مخصوصا تو این دوره زمونه که بچه ها اطرافشون هم سن و سال ندارن: نه خواهر برادری نه عموزاده و خاله زاده ای مهد واقعا نعمته
مواظب باش زیادی بهش زبان یاد ندیا اون وقت هرچی که سهوا هم اشتباه بگی کلی ازت ایراد میگیره من تجربه اش را تو یکی از فامیل های نزدیکمون که دو قلو داشت دیدم فکر کن فسقلی ها به لهجه ما میخندیدن


آی گفتــــــی!!!
نه خواهری.....نه برادری....نه دوستی.....نه آشنایی.....نه همسایه ای..........
عجب دنیایی داریم ما...
یاد بچگی خودمون بخیر...
مام پارسا
7 دی 91 10:18
سلووووووووووووووووووووووم...صبح زیباتون به خیر
آپیدیم


علیک سلااااام!
الان میرسیم خدمتتون!!!
زهرا _ مامان مریم گلی
7 دی 91 10:53
عسل عمه.....قبونش بلم که میره مهد....خوب کاری کردی آبجی!مهده کجاس راستی؟تو کوچه تونه؟من دیدمش؟

راستی موهاشم محشر شده خانوم ارایشگر والا این ابروهای مام لنگه به لنگه اس خواهررررر

راستی....کل اد لیست مسنجرم ریخت بههم یه هو همش پاکککک شد بیا دوباره ادم کن.....
من برم یه بارم که مریم خوابه با خیال راحت اومدم اینجا بابای بچه هی میگه پاشو دیر شد...داریم میریم جشن کریسمس....اگه بتونم عکس میگیرم فعلا


ته کوچه مونه!
نه!شما ندیدی!
جشن کریسمس؟
چه بامزززه...
عکسای خوشگل بگیـــری.....
یــآســَمــَن
7 دی 91 10:54
اِے بابا
خجالتمون نده


نه!
جدّی میگـــــم...
خیلی گلی...
فهیمه مامان سینا
7 دی 91 15:00
بیا پیشمون


الان میام...
مامان کوثری
7 دی 91 16:28
بدو بازم مسابقه
http://ninimod.niniweblog.com/

اگر میخوای تقویم باعکس کوچولوت داشته باشی هم بیا این وبلاگم

http://niniparti.niniweblog.com/



عزیزم........اینجایی که ما هستیم کارمون به پالتو نمی کشه!!!!!!!!!!!
فریبا مامان رایین
7 دی 91 18:35
خیلی کار خوبی کردی زهرا جونم
شاید اولش یه کم مقاومت کنه، ولی خب برای خودش خوب میشه...
موفق باشی عزیزم...


آره عزیزم...اولش خوب مقاومت می کرد...
ولی باورم نمیشد...امروز با چه ذوقی از خونه تا مهد هی می گفت: مهد برم......مهد برم....!!!!

زنده باشی!
سحرمامان محمدطاها
8 دی 91 16:18
سلام عزیزم ماشالا به این مامان ارایشگر چه دل وجراتی وچه اعتمادبه نفسی چقدرم قشنگ شده عزیزم منم با نظرت راجع به مهد گذاشتن موافقم کاربسیارخوبی کردی اینجوری بچه اجتماعی میشه فدای محمدصادق بشم چه ناز شده خدا حفظش کنه بووووووووووس


بلـــــه دیگــــــــــه!!
اگه ما مامانا دست توو کله ی بچه هامون نکنیم چه کنیم؟؟؟؟؟!!!!
ممنون بابت نطرت واسه مهد...
مامان یه فسقِلی
8 دی 91 17:47
... همـــــین!


چه همینِ با ارزشی....
مادر کوثر
9 دی 91 9:32
بروزیییییییییییییییییییییییییییم


بله....خدمت رسیدیم....
ني ني آينده
9 دی 91 10:34
سلام مبارك باشه مهد فندوقمون ايشاالله دانشگاه رفتنشو جشن بگيرين


ممنون عزیزم...
ان شاللا...
مامان سانلی
9 دی 91 12:01
سلام..خوبین؟ ببخم ...عشقم..خوبی عزیز دلم؟به این مامانت یه اخم بکن با سیستم عصبیه من بازی نکنه دیگه

زهرا جون با منم خیلیها دعوا کردن که زوده برای سانلی زبان بخونه کلا زده میشه ولی الان 6 ماهه که داره میره هر روزم مشتاقتر میشه...هر جور خودت دوست داری تصمیم بگیر حتی روانشناسم نمیتونه برای ادم نسخه بپیچه چه برسه به اطرافیان چون هر کسی شرایط زندگیش با بقیه متفاوته...

موهاشم ای بد نشده..زیادم کارت خوب نیست...بچه شده مدل کارآموزیه شما (بازی با سیستم عصبیه مامان زهرا) هه هه هه

دوستون دارم میدونید که..........


قربون سیستم عصبیت عزیزمممممممم...!
چشم......تسلیم.....کارو چرا به محمد صادق می کشونی؟؟.....خودمون حلّش می کنیم بابا!!!!خخخخخخخخخ!
آی!قربون دهنت!!!
گل گفتی...
راس میگی....
هر کی شرایط زندگیش و بهتر میدونه!!
خـــــُـــــــــــب!!!حالا می خوای من بیام و به عروسکت بگم که گازت بگیره....که دیگه من و اذیت نکنیییی؟؟؟؟؟؟!!!
مامان طاها
9 دی 91 13:07
سلام منم چقدر دلم میخواد طاها رو ببرم مهد
اما بیشتر از اینکه برا اون سخت باشه برا خودم سخته
کاش بتونم


چرا آخـــــه؟؟
مامان سبحان جون
9 دی 91 15:14
ماشالا به این گل پسری ناناز خداحفظش کنه


ممنون عزیزم...
پیور گرل
9 دی 91 17:36
سلام من برای نی نی ها تقویم درست می کنم نمونه کارام هم تو وبلاگمه خاستی بیا


باشه...
ممنون...
سمی مامان امیرین
9 دی 91 18:09
مهد رفتنش مبارک باشه.
اما من خوندم از سایتهای معتبر که بچه زیر 3 و 4 سال در صورتیکه مامانش کارمند نباشه خوب نیست بره...بعدشم کاش از فصل بهار و تابستون شروع میکردی تا یه موقع خدایی نکرده از این ویروسهای مربوط به مهد نگیرهخیلی خوبه بچه با همسناش باشه ولی زمان خودش.
ببخش اگه فضولی کردم.


نه عزیزم...
این چه حرفیه...
خواهش می کنم...
اینجا هوا خیلی سرد نیس!
تازه 2 روزِ خنک شده!!!
ممنون از نظرت...
مام پارسا
9 دی 91 23:10
سلاااااااااااااااااااااااام زهراجونم....من بعد از دو روز و نیم برگشتم
حالا برو خصوصی


قربونت برم من زهراییِ گلم...
معلوم بود واسم...
ولی یه لحظه ترسیدم دیگه!!!!!
خیلی گلی...
منم خیلی دوستت دارم...


فاطمه
10 دی 91 12:26
سلام زهرا جونمکار خوبی کردی ان شااله که نتیجه خوبی هم بگیرییواش یواش باید بچه داری رو ازت یاد بگیرمماشاله به گل پسر شیرین زبونت وقتی داری از صحبت کردنش تعریف می کنی فقط تو ذهنم بلبل زبونی هاشو تصور می کنم


سلااااااااااام فاطمه جونی...
خوبی؟
دخمل مخملیمون خوبه؟؟؟
قربونش برم...
مواظب خودتون باشین...
مادر کوثر
10 دی 91 17:36
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست....


خیـــــلی قشنگ بود....
فهیمه مامان سینا
10 دی 91 22:04
زهرا جون ممنون ...ماهی خیلی...

خصوصی


عزیــــزی!
چشـــــم......حتما عزیزم!الان میام پیشت!
مامان محمد
10 دی 91 23:20
سلاااااااااااام اومدم براي عرض ارادت.
دلتنگتونم به خدا...دوستتون دارم ييييييييه عاااااااااالمه.
بووووووووووس.


قربونت برم که اینقد شمــــــــا خوبی...
خیلی لطف داری بهمون!
دل به دل راه داره عزیزم!
مامان ابوالفضل
11 دی 91 18:48
سلام خانمی ممنون بابت اینکه به فکرمونی و میای سر میزنی.خیلی خوبه که گل پسری رو گذاشتی مهد مطمئنن تجربه ی خوبی خواهید داشت انشاالله.
راستی میشه بگی چطور حروف رو کشیده مینویسی من هرکار میکننم نمیشه یعنی شیفت+J
نمیشه


علیک السلام...
خواهش می کنم...
آره عزیزم...
درسته...
همونه...
نمی دونم چرا نمیشه...
زبان سیستم و عوض کن ببین میشه...
مامان روژینا
11 دی 91 23:10
سلام سلام صد تا سلام من بعد از مدتها اومدم خودمونیما من نیام تو هم اصلا نمیای خانم خانما
از این حرفا گذشته اول بگم از جایی که نبودم شروع به خوندن کردم مخم سوت کشید وقتی صورت محمد صادق و اونطوری دیدم وای هنوزم تو شوکم خدا رو هزار مرتبه شکر چیزی نشد به خدا نمی دونی چطوری تند تند خوندم تا به این پست رسیدم اینجا دیگه خیالم راحت شد و تازه نفسم بالا اومد
واب که من فدای اون تیپ خوشگل و موهای مرتبت
زهرا جون نگفته بودی هنرمندی خواهر آفرین آرایشگریت حرف نداره
در مورد مهدم باید بگم بهترین کارو کردی اتفاقا معلومه مامان دلسوزی هستی واقعا بچه ها از بچگی باید وارد اجتماع بشن
الان می گی وای چه پر چونه ست ببخشید خوب یه مدت نبودم دلم تنگیده بود بوس برای مامان و پسملی


وای قربونت برم من....
به خدا همین ریروز به فکرت بودم...
شرمنده م باور کن...
سرم یه کم شلوغه...
شما خیلی ماهی...
دوست عزیزمی...
آره -خواهــــــر...
نبودی نمی دونی چه به من گذشت!!!
خدارو شکر خیلی خوب شده...
قربون صفات که وخت گذاشتی و خوندیمون!
دوستت دارم...
فریبا
12 دی 91 1:44
بوووووووووووووووووووووووس


ممنون عزیزم
این هم مال شما:
مــــــــــــــــــــــــــــاچ!
مامان علی اکبر
12 دی 91 10:56
سلام مامانی جیگر خاله رو ببوس


چشم خاله جون!!!
مام پارسا
12 دی 91 12:02
دیشب براتون بوس فرستادم مثل اینکه نیومد..ولی عیبی نداره بازم می فرستم..از بس که دوستتون دارم


از شما چه پنهون همین الان منم یه عااااااااااااالمه بوس واست فرستادم .........ولی نیومد!!!
ممنون از محبتت زهراییِ گلم...
مام پارسا
12 دی 91 17:18
واااااااااااااای زهرایی مرسی از این همه کامنت خوشگل و پر انرژی که گذاشتی
یعنی بخدا جون گرفتم


قربون جونـــــِـــــت !!!!
قابلت و نداشت...
مام پارسا
12 دی 91 17:22
الهی بگردم...محمد صادقم هم مریض شد؟...مثل اینکه این مریضی با تب طولانی مدت همه جایی شده
هر جوری هست با جایزه و تشویق راضی اش کن آستین بلند بپوشه...مخصوصاً موقع خواب که پتو رو کنار می زنن ...ایشالله که جیگرم زودی خوب بشه


زنده باشی الهی عزیزم...
آره-دیروز خیلی تب داشت!
الان بهتره خدارو شکر...
هّـــی خواهـــــــــر!
از بچگیش همین جور بود!!!
بچه بندره دیگهههههههههه!!!
مام پارسا
12 دی 91 17:26
زهرا جونم برو خصوصی


قربون دوست خوبــــــــــــــــــم!
به قول خواهر شوهرم(زهرایی جونم!!!)که انگاری همه ی زهــــــــــــــــرا ها خوبــــــن!!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
مام پارسا
12 دی 91 17:29
ای بابا چرا همش میگه کد امنیتی صحیح نمی باشد..
خانومی برو خصوصی


آی گفتـــــی!
این کد امنیتی بیشتر وختا منم کلافه می کنه!!!
ستاره زندگی
12 دی 91 23:01
سلام
خوشحالم که باشما دوست شدم و لینکتون کردم
موهاش که خوبه
تا وقتی خودش راضی هست براش کوتاه کن



ممنون گیم..
منم از آشناییت خوشحال شدم...
مرسی از راهنماییهای خواهرونه ت!
ستاره زندگی
12 دی 91 23:07
عزیزم خیلی کار خوبی کردی که گذاشتید مهد منم ستاره رو بعد از شیر گرفتن گذاشتم مهد
ولی هفته ای 2 روز. که آموزشها هم کامل ببینه
با معلم هماهنگ کردم که هر روز که آموزش جدید داشت کامل میبردمش.وبقیه روز ها خودم باهاش کار میکردم.


چقد خوب...
من هر روز می برم ولی تایمش کمه دیگه...
الانا خیلی ذوق می کنه وایه رفتن به مهد و دیدن خانوم مربی!!!!
مامان تربچه
13 دی 91 7:33
به به مبارکههههههههههه
یک مرحله ی جدید از زندگیییییییی
در ضمن
بچه مون باهوووووووشه ها.
very very باهوووووووش


ممنون گلم...
مامان محمد
13 دی 91 10:57
زهرا بگیر اینا رووووووووووووووووو.
مواظب باش نریزی پایین...به محمد صادق نااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااازمم بدیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.


بده....
بده....
آههاااااااااااااااا
گــــــــــــــــرفتــــــــــــــــــــــم!
ممنون عزیزم...
عالی بود!
چه بوسای بچسبی بود!!!
مامان شايان
13 دی 91 12:20
به نظرمن خيلي كار خوبي كردي كه فرستاديش مهد. ماشالاه به اين هوش محمدصادق عزيز كه از الان انگليسي ياد مي گيره. آفرين به زهراخانم كه وقت مي ذاري برا آموزش پسر گلت. موفق باشي. بووووووووووووس


ممنون عزیزم..
نظر لطفته...
زری مامان مهدیار
13 دی 91 13:44
زهرا جون به معنای واقعی کار خوبی کردی
چون منم تجربه ی شما رو دارم دقیقاً از دو سالگی می خواستم بذارمش مهد ولی با همین حرفهای اطرافیان منصرف شدم و متاسفانه اینقدر وابسته شد که از کارم هم انصراف دادم
ولی الان شکر خدا می ره مهد و خیلییییییییی خوب شده
بازم اینقدر زمزمه می شنوم که می گن بسه دیگه، حالا که وابستگیش کم شده نذار بره ولی من کار خودم رو می کنم و ایشالا تصمیم دارم تا قبل از مدرسه ش مرتب ببرمش گرچه همه ش مریضه بچه م
اگه دکتر گل پسرت اجازه می ده براش واکسن سرماخوردگی بزن که ایشالا در طول زمستان کمتر تو مهد مریض بشه
ایشالا تو این مورد هم مثل از پوشک گرفتن موفق پیش بری عزیزممممممم


ممنون زهرا جون بابت راهنماییای خوبت...
باشه...با دکترش مشورت می کنم...
ولی اینجا فوقش 10-15 روز دیگه خنکه و دوباره گـــــــــــرما میاد!!!
بازم ممنون!
شمام موفق باشی...
زری مامان مهدیار
13 دی 91 13:45
مهم اینه که خودت تشخیص دادی الان وقت مهد رفتنشه پس امیدوارانه ادامه بده دوست جونی


مرسی بابت روحیــــــــــــه دادنت..
سمیرا مامان اهورا
13 دی 91 14:11
سلام زهرا جون
خوبی؟ پسر طلا چطوره؟
زهرایی وبلاگ مامان طه(زهرا) حذف شده انگار آره؟؟؟؟؟؟


عه!!!
نمیدونم !
یعنی حذفش کرده؟؟؟
قرا بود یه وبلاگ جدید وا کنه!
ولی فک نمی کردم این و حذف کنه!
نگران نباش عزیزم...
خوبن!
سرش گرم طه است...
با وبلاگ حدید میاد!
مام پارسا
13 دی 91 15:31
محمد صادقم چطوره؟
بهتر شده؟...تبش قطع شد؟
ببوسشششششششششششششششش


از احوال پرسیای شما بهتره...
خدا روشکر...
دارو می خوده...
الانم خوابه!!!
پارسا یه دونه چطوره؟
بهتره؟
مادر کوثر
13 دی 91 17:38
سلام عزیزم
اربعین تسلیت باد
ما رو هم دعا کنید


علیک السلام عزیزم...
ممنون...
شمام مارو دعا کنین...
مامان محمد
13 دی 91 22:22
سلام زهراجون...چي شده؟محمدصادقم مريض شده؟الان چطوره؟بهتره انشالله؟
اين مريضي خيييييييييلي بده...تازه اومده...از اون مدلياست كه مي چسبه و ول نميكنه...مواظب گل پسري باش...زهراجونم مواظب خودتم باش....خييييييييييييييييلي خييييييييييييييلي دوستتون دارم.


قربونت برم..
آره...یه کم تب داشت....الان بهتره.....فقط کلافه ست همش!!!!
شما چی شدییییی؟
مریییییییض؟ الهی که شمام زود خوب شی...
مام پارسا
14 دی 91 14:57
زهرایی برو خصوصی


عزیزم هر کاری می کنم وبلاگت وانمیشه....
100 بار هِــی خودکار صفحه رو وا می کنه!!!
مام پارسا
14 دی 91 23:36
زهرایی با موزیلا می تونی باز کنی
یا اگر با اکسپلورر میری ... ببین چه پیغامی میده ... بهم بگو


عزیزم با chrome اومدم واشد!!!
ولی چرا با اکسپلورر این جوری میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
مام پارسا
14 دی 91 23:55
توروخدا تمام تلاشت رو بکن تا باز بشهههههههههههههه


عزیزممممممممممممم...
نمی دونم چِشه؟؟؟؟؟؟؟؟
می خوای رمز و ور دار ببین درست میشه؟؟؟؟
بعد دوباره رمز دارش کن!!!!
مامان طاها
15 دی 91 11:40
سلام چه خبر هنوز این وروجک میره مهد
یکم برام بگو


آره عزیزم...
کماکان روزی 2 ساعت میره...
عاشق مهد شده!
فهیمه مامان سینا
15 دی 91 13:04
کجایی پس؟؟
میدونی چند بار اومدم به هوای پست جدید باز میبینم نه آپیدی....
چی شده ؟؟خوبین؟؟زود بیا دیگه خبر بده


نمی دونم...
سرم شلوغه یه مدت..
وقت نمی کنم..
دنبال یه موضوع خوب و مفیدم که به درد هم بخوره
پیدا نمیشه!!!!!
یعنی من خیلی دل و دماغ ندارم...
چشم...
میام...
قربونت که هی میای و بهمون سر میزنی
مام پارسا
15 دی 91 14:40
زهرایی من وقتی اولین بار با اکسپلورر رفتم وبم...همش می پرید... و بالا یه نوار زرد و آبی اومد که این پیغام رو داد :the website is using a scripted window to ask you for information .if you trust this website , click here to allow scripted windows
اگر پیغام تو هم همینه یا شبیه اینه بگو تا بهت بگم چی کار کردم که دست شد


آره....
دقیقا همین و میگه!!!!!!!!!!!
زینب السادات(مامان تسنیم)
15 دی 91 14:55
سلام زهرا جان خوبی؟
یه سوال شما از زهرا مامان طه(کودک زیبای من)خبر داری؟وبلاگش باز نمیشه خیلی وقته خبری نیست ازش


سلام عزیزم..
ممنون..
چرا ..... خوبن...
سرش حسابی گرم طه است...
نمی دونم چرا اون وبلاگشو حذف کرده؟؟؟؟؟
ولی قراره یه وبلاگ جدید واسه طه وا کنه...
مام پارسا
16 دی 91 18:33
خب حالاکه همین ارور رو میده...این راه رو برو تا مشکل حل بشه :
بعد از اینکه وارد اکسپلورر شدی از منوی tools گزینه internet option رو انتخاب کن و بعد از سربرگ security گزینه trust sites رو انتخاب کن و بعد دکمه sites رو بزن.... یک پنجره کوچیک برات باز میشه ، قسمت add this website آدرس وب پارسا رو بنویس و دکمه add رو بزن ...فقط حواست باشه که برای add کردن، اون مربع کوچیکی که توی همون پنجره هست نباید تیک داشته باشه...بعد از add کردن آدرس وب پارسا در کادر پایینی قرار می گیره...بعد close رو بزن و پنجره internet option رو ok کن .
در این صورت وب پارسا با اکسپلورر هم باز میشه و فقط باید رمز رو وارد کنی
امیدوارم اینطوری مشکلت حل بشه
شرمنده که کارتون رو سخت کردم


آی زهراییییییییی!
گرفتار کردی ماروهاااااا!!!!
میگما.........حالا چرا مال شما اینطوری شده؟؟؟؟؟
مام پارسا
16 دی 91 18:35
محمد صادقم چطوره؟
روی ماهشو ببوس


خوبه...خداروشکر
قربون محبتت


مام پارسا
17 دی 91 10:25
قربونت برم زهرای گلم....می دونم کارتون سخت شده...شرمنده ام بخدااااااااااااااااااااا....
راستی اون مراحل بالا رو که گفتم فقط کافیه یه بار انجامش بدی..دیگه بعد از اون وبلاگ راحت میاد بالا ئ فقط رمزو ازت می خواد


عب نداره بابا....
ما که دیگه هلاک مرام شما شدیم رفـــــــــــــــت!!!!
مام پارسا
17 دی 91 10:25
زهرایی برو خصوصی


عزیزممممممممممممممم...
درکت می کنم...
مام پارسا
17 دی 91 10:59
قربونت برم عزززززززززززززززززیز دلم...خیلی ماهی....خیلی دوستت دارم
برو خصوصی


ماهی از خودته!!!!!!!
ممنون عزیزم...
مام پارسا
17 دی 91 11:06
راستی رفتم پارسا رو بوسیدم
حالا تو هم پاشو...پاشو برم محمد صادقمو ببوس..چیه همش می شینی یه جا...یه کم تحرک داشته باش


والّا ما که یه سره دنبال شازده ایم!!!!
معنیِ کم تحرکی رو نمی فهمم!!!!!چشـــــــــــــم....
اینم رووش!!!
مام پارسا
17 دی 91 11:08
ای جاااااااااااااانم...مرد شده جیگرم..حواسم نبود که مهده
برو...مواظب خودتون باشید


بله خاله جونش...
شده عاشق مهد...
نه اون روزای اول که برو نبود!!!!
نه حالا که بیاش نیــــــــــست!!!!!!
ستایش مهربون ستایش خوش زبون
17 دی 91 13:17
سلام
میشه وبلاگتونو لینک کنم تازه با وب شما از طریق وبلاگ دوستان پیدا کردم خوشحال میشم به ما سر بزنید نظر یادتتتتتون نرهههها
ما رو در گوگل با تایپ فارسی ستایش مهربون ستایش خوش زبون پیدا کنید


سلام..
بله....حتما....
فقط ای کاش خودتون آدرس و میذاشتین اینجا!!
نی نی وبلاگی هستین یا بلاگفایی؟؟؟؟
صفحه وا نشد...
نرگس مامان باران
17 دی 91 20:24

سلام عزیزم
دخترم باران مظفری تو مسابقه اتلیه سها شرکت کرده خوشحال میشم اگه به وبمون بیایی و به لینک مستقیم اتلیه بروید وبه باران امتیاز 5 رو بدهید تا 20 دی مهلت داره خیلی وقتتون رو نمیگیره شاید با همین رای شما اول بشه در ضمن اگر قبلا رای داده اید بازهم میتونید رای بدهید بعد از اتمام رای گیری مینویسه رای شما ثبت شد
یادتون نره هااااااا منتظر رای قشنگتون هستم یه دنیا مرسییییییییییی
ادرس مستقیم اتلیه
http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=5





باشه عزیزم...


الان رفتم و رای دادم...
مامان طه
17 دی 91 23:15
سلامممممممممممممممممم زهراجونم

ممنونم ازت شرمندم کردی

چرا عکسا برات باز نشد؟؟


سلام عزیزم...
دشمنت شرمنده...
نمی دونم ....فقط عکس اولی وا میشد...
حالا باز میرم ببینم...
parastoo
19 دی 91 11:12
salam mamnooon ke be vebam sar zadin harvaght dos dashtin biyain behem sar bezanid khoshal misham rasti mohamad sadegh kheili khoshgelo ba mazas khoda hefzesh kone
movafagh bashid


سلام عزیزم....
منم از خوندنت خوشحال میشم...
ممنون .....با چشمای خوشگلتون می بینین....
خدا حافظ همه ی بچه ها......
parastoo
2 بهمن 91 11:03
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤
من آپم

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶……..
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´¶¶……
´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´¶¶……….
´´´´´¶´´´´´¶´´´´¶¶´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´¶¶……..
´´´´´¶´´´´´¶´´´¶¶´´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´´´¶¶…..
´´´´´¶´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´¶¶´´´´¶¶´´´´´´´´¶¶…..
´´´´´´¶´´´¶´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶….
´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶….
´´´¶´´´´´´´´´´´´¶´¶¶´´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶….
´´¶¶´´´´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶….
´¶¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´¶¶´´´´´´´´¶¶´´´´´´´¶¶…
´¶´´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´¶¶….
´¶¶´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶…..
´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶….
´´¶¶´´´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶….
´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´¶¶…..
´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶…….



بــــــــــــــــله!اومدم...
مامان حسنا
10 بهمن 91 0:43
پیش منو دخملم میای؟؟؟


آره عزیزم....
چرا نیام...
مامان حسنا
11 بهمن 91 12:07
نه عزیزم ما چابهاریم....شما بندر عباسید؟؟؟


آره عزیزم...
ما بندریم...